الهه فاخته



باز روز دیگری می آید

عاشقانه ای دیگر میسازد

ومن در ماورای ذهن خسته ام, بتو می اندیشم

سادگی هایم را ببخش

گاهی نمیشود که بشود

وگاهی در نشودها میشود

دوستت دارم.

  • کتاب شعرواره های سپید من 
  • شاعر الهه فاخته

سایت رسمی الهه فاخته

1- آرزو

 

خداوند بزرگ تر و باهوش تر از ذهن ماست!
وقتی دلت با خدا یک رو باشد،هر آنچه آرزویش را کنی به آن خواهی رسید .


اما گاهی ممکن است لیاقت آن آرزو را نداشته باشی،به آرزویت برسی اما بعد آن دچار خاری و خفت شوی
پس همیشه آرزو کن، خدا به تو قدرت آگاهی از کارهایش را بدهد 


اینگونه آرزو کن، خدایا من آرزویم این است ولی رسیدن به آرزویم را به دانش و حکمت تو می سپارم .

آرزوهایتان سبز 

  • نویسنده الهه فاخته
  • در آستانه سی سالگی

سایت رسمی الهه فاخته

زاده ۲۶ دی ماه هستم
در تقویم نوشته اند فرار شاه
اما هرچه برایم پیش آمد این بود:
بهترین هایی در زندگیم رفتند تا با بدترین ها بجنگم 
اما دوسال است باز هم بهترین ها رفتند آن هم یهویی
دی ماه ۹۵ پلاسکو
دی ماه ۹۶ سانچی 
آتش چنان برد که حتی استخوانی نماند ! 
چون پرواز روح

و من . امسال وارد دهه سی شدم


سایت رسمی الهه فاخته

گاهی آنقدر بی تفاوت از غم دیگران هستیم که اگر جلوی چشمانمان کسی عزیز کسی را آزار دهد عین خیالمان نیست حتی بعضی ها در ذهنشان هم می شوند مزاحم او ! 

این داستان را از نگاه طوقی به دل مهربانتان تقدیم می کنم 

انشالله که حال دلتان خوب باشد ! و بیدار شود اگر دلی خوابیده است به این داستان !


سایت رسمی الهه فاخته

از حقیقت که نمی شود فرار کرد !

حتی اگر از آن ترسید !

یک روز جنگ شد , یک روز شهر به هم ریخت , مملکت داشت ویران می شد . این مملکت کودک داشت , نوجوان داشت , بی سرپناه داشت

, فقیر داشت , پولدار داشت . زن داشت , مرد داشت , یتیم داشت , پیر داشت

, جوان داشت و به اندازه تمام کشورها آرزو داشت .


سایت رسمی الهه فاخته

گپ زدن های شبانه

بی قراری بی قراری

دل ندارد آشیانه

رهگذر هر شب بگذرد از کوچه ما

بی قراری بی قراری می شود

مهمان آتش روشن , در این شب

گپ زدن های شبانه

با سکوت و با سکوت

شیون زن در حیاط خانه دوست

بهر دل دادن ،ربودن از برای دیگری

چشم گریان است امشب

می رود بر روی دیوار زمانه

غم

 

باشد از دریای امشب می روم سوی آشیانه

چون کبوتر راه خانه

گم شده در میان هیاهوی دلهای بی بهانه

آری

بی بهانه می روم ابتدای کوچه بی کسی

بی قراری می شود همراه هرروز و شبم

کوچه انگار پای من را حلقه کرده


سایت رسمی الهه فاخته

به نام مهربانترین مهربان

 

من از طوفان می ترسم

من از بی رحمی این باد، می ترسم

چرا باید بترسم ؟

منم فاخته

آزاد آزادم

ولی از رعد می ترسم

من از بغضی که سنگین است . می ترسم

 

صدای رعد می گوید

منم چون تو ، دلم فریاد می خواهد

کمی باران,کمی اشک می خواهد

دلم می خواهد نترسم از کنایه

که پیرم کرد با سختی ها خدایا !

 

دلم می خواهد امشب زار زار

همپای رعد بگریم

 

دلم امشب هوای مرگ دارد

هوای پر زدن با اشک دارد

دلم امشب هوای دیگری هست

دلم امشب می خواهد بگرید

نکن فریاد ای ابر

دلم می ترسد از این خشم طوفان

دلم خیس است بس است باران !

 

چه سخت است این شب ، شب سرد

کنار هیزم خیس اتاقم

نه کبریتیست نه گرمایی, نه پتویی

که گرم دارم دلم را در اتاقم

نه اینکه خانه سرد است ای شب سرد

بل این دل, سردِ سرد است ای شب سرد!

 

دلم میگفت شکستم ، خستم

زمان میزد کنایه از بر من

تو ای دختر حیا کن ، دست بردار

بنوش از جام مرگ و بال بگشای


سایت رسمی الهه فاخته

27 

گاهی عیب از خودمان است

گاهی لازم است مثل لاک پشت سرمان در لاک خودمان فرو برود . و نگاهی به خودمان بیاندازیم
چندبار گریسته ایم ؟
قهر کرده ایم؟
چندبار دلخور شده ایم؟
چندبار با وجود دلخوری بخشیده ایم و فراموش کرده ایم؟


سایت رسمی الهه فاخته

طوقی با چشمهای شیرینش نگاه می کند , پر می زند و روی شاخه سبز درختی می نشیند .

درگلستان , آدمی تنهاست . ماه می تابد ,انتظار می کشد . انتظار . انتظار .

انگار جامی از ناکامی نوشیده است اما هنوز امید دارد . که یارش می آید .

منتظر است . منتظر.


سایت رسمی الهه فاخته

دختری بازی می کرد . در کوچه . ناگهان هیاهو گم شد . مادر یادش

رفت !

دختر گم شد .

مادر یادش آمد , دخترش تنهاست , کوچه خلوت و صدایی نیست .

شوق گم شد . مادر دید کوچه خالی است . دخترش گم شد .

طوقی دید . مادری با چشم گریان گم شده ای دارد . مثل مجنون

فریاد می زند بر سرش می کوبد اما .

نیست که نیست


سایت رسمی الهه فاخته

و او دیگر نیست .

از حقیقت که نمی شود فرار کرد !

حتی اگر از آن ترسید !

یک روز جنگ شد , یک روز شهر به هم ریخت , مملکت داشت

ویران می شد . این مملکت کودک داشت , نوجوان داشت , بی سرپناه داشت

, فقیر داشت , پولدار داشت . زن داشت , مرد داشت , یتیم داشت , پیر داشت

, جوان داشت و به اندازه تمام کشورها آرزو داشت .

یک روز جنگ شد , طوقی پر زد از روی بام , بامی که فرو ریخت از

کرنش یک خشم پولادین !

طوقی بی آشیانه شد و فرو ریخت سقف ها روی سر آدمها , آدمهایی

که مقصر نبودند اما اجباری بود .

جنگ اجباری بود !

برادرم , هر جمعه با من بازی می کرد . بالش بازی می کرد . من

بالشم را پرت می کردم به او و او همیشه می باخت . برادرم . نمیدانم ساده بود یا سادگی کرد!


سایت رسمی الهه فاخته
خدایا مرابه خود وامگذار
دراین تنگنایی لحظه ها، قلبم تند تند می تپد و من سعی می کنم خوب باشم و خوب بمانم.
دراین لجن زار بدی ها بخواهی و نخواهی به لجن آغشته می شوی. باید مدام خودت را پاکیزه نگهداری.
خدایا مرا تنها نگذار، قلبم در التهاب مزمنی می سوزد اما. زندگی درجریان است
و این زندگی من است که مرا باخود در جریان خویش غرق کرده است.
روح خسته ام از رگ های حیات جان گرفته است انگار ریشه هایم کاملا سالم مانده است از بین برگهای خشکیده ام دوباره جوانه است زندگی در روح من

خدایا مرابه خود وامگذار

الهه فاخته
دی ماه 1398

سایت رسمی الهه فاخته

زندگی را ساده تر از تمام داستانهای نوشته شده و نشده میبینم.
غمی که میگذرد، گریه هاییکه زود خشک میشوند
ساده ببین!
سخت نگیر!!
عمری را با لبخند بگذران، نفس بکش، زندگی کن، باران را بفهم، پرواز را تجربه کن
وپرواز چیزی جز سبک کردن ذهن نیست
آری در حال پروازم!
چرا آمده ام را نمیدانم
اما
خوبیها به من قدرت اوج گرفتن میدهد
باید حواسم به قله های مرتفع باشد
گاهی مسیرم را تغییر دهم
گاهی طوفان و باران را تحمل کنم
بروم ، ادامه دهم !
زخم ها خوب می شوند
روح بزرگ میشود
لبخندها زیباتر میشود
وقتی درونت پر از حس خدا باشد
نور تو را پیدا میکند
در تو رخنه می اندازد
رشد میکند
وسعت میگیرد
و درونت پر از انرژی خالق می شود
ونگاهت پر از آرامش!

نمی دانم علت زنده بودن هر کس چیست! شاید مثل اثر انگشت متفاوت است
اما این را خوب میدانم
سخت نگیر
به هرچه تصور کنی و تلاش کنی خواهی رسید!
زندگی پر از فرصت های خوب است
ساده نگذر
نشانه ها را ببین!

منتظر آمدن معجزه ای با دعایت نباش!
معجزه از قلب تو می آید
حرکت کن، تسلیم نشو! زندگی کن
و از زیباییهای خلقت آفرینش لذت ببر
آری سرشار شو از لبخند خداوند!
شاید زندگی همین است
معنی سختی را بفهمی و درنهایت از آن بگذری!
یا حق

  • الهه فاخته
  • ۱۷ آبانماه ۱۳۹8

سایت رسمی الهه فاخته
خدایا

خدای مهربانم
در این روزهای ملتهب و شلوغ، یارم بوده ای، همدمم بوده ای
واین روزها فهمیده ام هرکسی که آزارم داد، آه کشیدم تاوان دیده است
چقدر مرا دوست داری
چقدر هوای مرا داری
که تحمل یک آه، یک اشک مرا نداری!
ومن چه کردم
تمام تلاشم برای پاک بودن است، دلم را شکستند من نمی شکنم، برای حقم بر میخیزم و تورا همراه همیشگی خودم احساس میکنم.
خدایا مرا پاکیزه گردان
خدایا مرا پاکیزه و خوش نام از دنیا ببر
مرا آن گونه ببر که اگر خطی از شعرهایم، را خواندند رنگ تو را درآن حس کنند
اگر یادگاریهایی از من دیدند، روح تو را در آنها ببینند که من برای آنچه دارم، تلاش کرده ام، سختی کشیده ام، تحمل کرده ام و صبر کرده ام و به تو توکل کرده ام.

کلاس های رزمی کیک بوکسینگ و تکواندو دختران زیر نظر مربی رسمی و داور رسمی فدراسیون تکواندو و ورزشهای رزمی 

 

 

کلاس آموزش پایه تا حرفه ای تکواندو ویژه دختران

در بخش کیوروگی ( مبارزه ) و هانمادانگ 

 

روزهای فرد :  

ساعت 14 الی 15 ویژه 4 تا 10 سال . مکان ابتدای بیست متری شمشیری , شهرک شهید حاجی ( منطقه 9 تهران )

ساعت 15 الی 16:30 ویژه بالای 11 سال مکان شهرک شهید حاجی 

ساعت 17:30 الی 19  . واقع در منطقه 10 تهران.ابتدای خیابان قزوین , خیابان سبحانی , مجموعه ورزشی زینلی ( شیفت عصر , مدیریت پیمانکاری )

 

روزهای زوج :

ساعت 15 الی 16:15 . مکان شهرک ولیعصر ( یافت آباد غربی) - ابتدای بلوار معلم - ایستگاه بهداشت .مجموعه ورزشی ناطق نوری 

 

 

کلاس های کیک بوکسینگ دختران 

روزهای فرد :

ساعت 19 الی 20 مکان , ابتدای خیابان قزوین , خیابان سبحانی , مجموعه ورزشی زینلی ( شیفت عصر , مدیریت پیمانکاری )

 

 

راه های ارتباطی : 

در تلگرام و اینستاگرام با یوزر elaheajoorloo

 

استاد الهه آجرلو 

مربی و داور رسمی فدراسیون تکواندو  

مربی و داور رسمی فدراسیون ورزشهای رزمی


سایت رسمی الهه فاخته

امروز خدا مرا به کوه دعوت کرد.

بعداز روزها شب ساعت 11 چشمهایم سنگین شد و خوابیدم.

هشت صبح چنان هوشیار برخاستم که خوابیدن محال بود.

صدایی از درون گفت : کوه

چای را دم کردم و درچشم بهم زدنی رسیدم.

خدا چنان میزبانی از من کرد، که روح خسته ام آرام گرفت.

آسمان آفتابی، آبی آبی آبی ناب، برف سفید. هرگاه سردم شد آفتاب دیدم. هرجا خسته شدم روی برف قدم برداشتم، گرمم شد، سایه خنک یافتم.

جاده را گاه از برف، گاه از خاک، گاه از گل دیدم. مثل رودخانه ها کوچک روان، جوی آب باریک اما با صدای پرهیجانش مرا بار دیگر محو در نور خداوندی کرد.


سایت رسمی الهه فاخته

امروز چشمانم پراز اشک شد 

بیماری به سرعت پیشرفت می کند و جان عزیزانی را می گیرد

کودک که بودم فکر می کردم فقط فعال شدن آتشفشان وحشت آور است و زله , اما وقتی سیل آمد دیدم ناگهانیست و شبیه به زله , وقتی هواپیما سقوط کرد و یکی از نزدیکان را از دست دادم دیدم ناگهانی آمد و مثل زله فروریخت ! و تمام نمی شود , تمام نمی شود نمی دانم چرا , آیا خدا می خواهد همدل بودن را یادمان بندازد ؟ آیا خدا می خواهد به قدرت او ایمان بیاوریم که با یک ویروس کوچک می تواند جان بسیاری را بگیرد ؟ آیا خدا می خواهد برایش سجده شکر کنیم و بی غرور هر چه داریم را از او بدانیم ؟

من معنای این همه نشانه را دور بودن از خدایم می دانم  و حرص و طمع انسان!


سایت رسمی الهه فاخته

احساس میکنم دردی فزون تر

سینه ام را می فشارد

درد را در سینه می گیرم

می دوم, پای عریان

در شبی برفی

ماه نمی خواهم

من عاشق نورم , خدا را دیده ام

باز سیلی خوردم

امان از دل خدایا.

قلب من از سنگ نیست

اما سنگ می زنند

زندگی خانه و ویلا و سرگرمی نبود !

زندگی روشن شدن از محفل عشاق بود

من که یار و یاورم یزدان بُوَد

پا قصد رفتن کرده ام .

 


  • آخر سال 1390
  • شاعر الهه فاخته 
  • کتاب شعر صدای حق 

سایت رسمی الهه فاخته

گوشه ای از زمان کنج من است

تو نمی دانی من چه می دانم!

در وجودم موسیقیست

و فرو می ریزد گاهی از سستی پل

ذرات وجودم

گاهی جای دستیست که به دلگرمی آن

می زنم لبخند

گاهی می لرزد اشک

آری گاهی نیست

می ترسم که خیال

بشود رویای صادقانه زندگی ام .

 

  • چهارشنبه
  • 1390/09/24
  • شاعر الهه فاخته 
  • کتاب شعر صدای حق

سایت رسمی الهه فاخته

بین من و تو احساسی ست

میتپد قلب میتپد روح

می شود گرم دستانم

درون, کلبه ای دارم

گاهی که دلم می گیرد

می زنم پرسه در نی زار

پشت آن تل

پشت آن تل که هر شب

نیلوفر پای سجاده حق

می کند راز و نیاز, تنها

تنها با خدا . 

 

  • شاعر الهه فاخته 
  • کتاب شعر صدای حق 
  • آخر پاییز 1390

سایت رسمی الهه فاخته

با نام پروردگار مهربانم 

که این روزها با خیال راحت اسمش را به زبان می آورم 

این روزها , همان روزهاییست که آرزو می کردم , از زبان هر انسانی بشنوم . خدا . خدا . خدا 

 

چیزی که این روزها ترس در دل آدمها انداخته است یک موجود بسیار کوچک و مرموز است که با چشم قابل دیدن نیست . کرونا !

یاد همان کودک تنهای گم شده ای می افتم که از ترس اطرافیانش , به جاهایی می رود که نمی داند و فقط می رود و از ترس دیگران آنقدر به اینور و آنور می خورد که می شکند و می شکند و می شکند !


سایت رسمی الهه فاخته

انگشت در عسل و عسل در دهان توست

این تکه تکه خونین برای من


شیرینی شهد برای توست

تلخ بودن درد خونین . برای من


تو شاد باش

من به شادی تو بی غمم


تو لبریز شانس و

من پر ازحوادث تلخ تو !

سپر شدم برای شادی ات ولی .

فاخته سوخته است در این مسیر, گاه ملس !


پنهان کرده ام خاتم حلقه را

لیک آ نچه آشکار شدنیست, نهان شود


باشد کنایه ز دوست شنیده ام

شیرینی شهد برای تو و انگشت تکه تکه مال من

 

  • کتاب شعر فاخته 
  • شاعر الهه فاخته 
  • شعر شماره 10

سایت رسمی الهه فاخته

مقام والا, پاداش صبر مومن است 

صبر, در تحمل سختی

صبرِ در مصیبتها !!


مقام والا , هدیه ای برای اعتماد به خداست

برای او که در هر شرایطی

گفت توکل به خودت الله


خدا ز,یاد نبرد صابرین حق گو را

که در زیادی سختی, گفتند خدا گواه است بر راه

مقام والا, اجر صابرین است در برابر خواستن حق

که گفت :

" گرچه بتو سختی م یرسد

صبر کن . صبر

مقامی در انتظار صابران مصیبت, نوشته شده است "


صبرکرده ام و اینک منتظرم

منتظر وعده الله !


آن شب در خواب . بالای هفت آسمان

فرشته ای ندا داد رسا و بلند .


فاخته به جز صبر مگر بلد است کاری ؟

صبر می کنم صبر تا آن روز

*تعبیر یک خواب در شعر *

 

  • شاعر الهه فاخته 
  • کتاب شعر فاخته 
  • شعر شماره 9

سایت رسمی الهه فاخته

شهرت بر در این خانه حلقه میزند 

تا که باشد بنده این پیرِ زن


پیر راهم, خشم آلود از نگاه شهوتم

خسته از بایدهای ظالمان حسرتم


شهرت, رنگ می بازد از بدی

ناز نازان, خوب خوبان

می شود شهرت, حلقه کرده بر دلم


دست بر هر کاری می زنم

میشود آشوب, شهر و دیار


عیب از من نیست من یک زنم

شهرت پاشنه کفش من است ؟

یا لباسی که به زور پوشیده ام ؟

یا میان خط و قلم ؟

یا میان گیسوانم در نسیم ؟

هر چه هست

شهرت

چسبیده بر روح و تنم


هر نگاهم, هرکلامم میشود آشوب در شهر

می پرسم ز خود, من گنه کارم ؟


شهرت دورشو, دورشو

این پیرزن,فاخته . خسته است

 

  • شاعر الهه فاخته 
  • کتاب شعر فاخته 
  • شعر شماره 8

سایت رسمی الهه فاخته

دیشب چیزی فکر من را بخود مشغول کرد.
داستان از آنجایی شروع شد که میخواستم بفهمم اگر رنگ گلدان سفید باشد تاثیر مثبتی بر رشد گلهایم دارد یا خیر!

متوجه مطلبی شدم. با رسم یک شکل. در آن رنگ سیاه اینگونه تعریف شده بود که سیاه تمام رنگهارا جذب میکند.
بعد از رسیدن نور به سطح جسم، رنگی که منعکس میشود رنگ آن جسم هست.
مثلا موز
رنگ موز زرد نیست اما وقتی رنگ سفید که مجموعه ای از تمام رنگهاست به آن میخورد، پوست موز فقط رنگ زرد را برمی گرداند بخاطر همین زرد دیده میشود.


سایت رسمی الهه فاخته

شکر ریز و افسون گر نگاهت

چو گل , رعنا و . مغرور , چشمهایت

چه بیهوده کسی باشد که جز تو یار دارد


چه عطریست د لبستگی بر تو

که هر چه از وصفت بگویم

هر چه از حسن جمالت شعر گویم

نیست آ نچه باید باشد و تو در یقین زیباتری

گرچه بی وفا هستی ولی عیب از تو نیست

خو برویان بی وفا هستند

خوب رویان این چنین اند !


گر گوشه چشمی, نگاهی بر من مسکین بیاندازی

من تو را بت می کنم

 

من نگاهت را به قابی می زنم

هر شب و هرروز, نگاهت می کنم

گرچه دنیایت از دنیایم سواست

لیک هر چه باداباد

چون فاخته,عاشقانه . نگاهت می کنم


  • شاعر الهه فاخته 
  • کتاب شعر فاخته 
  • شعر شماره 7

سایت رسمی الهه فاخته

خال هندو را کشید

بین ابرو تا بگوید مظهر زیبایی است !!!

 

گل پیکر شهر آشوب شهر من

می برد صبر از دل بی کینه ام

 

عشق پا برجای من, نا تمام

تا ته دنیا برای حاجتی, من میدوم

 

مثل آن یوسف, عشقم نابِ ناب

حیا دارم اما زلیخا را به دامانم نگه دارم ؟

 

معمای خیال تو, بدون پاسخ است ای یار

ندانم چیست پاسخ ولی ایمان به او دارم

 

ای فاخته, سخن باید نکو باشد

عشق پاک , آیین دگر دارد


  • 1394/6/30
  • شاعر الهه فاخته 
  • کتاب شعر فاخته 
  • شعر شماره 6

سایت رسمی الهه فاخته

افسوس که راز پنهان در چشمها نمایان

رخ میدهد غمی سخت, در دیدگانِ گریان

 

ای خالق دو عالم, لطفی به حال من کن

اینجا خبر ندارند از حال دردمندان

 

این غم در نگاهم, راز دلی شکسته ست

طعنه زدن چه سود است

آن گاه که دل , عبوس است ؟

 

این رسم بی وفائیست

عاشقِ د لشکسته , مرهم نیست برایش

 

مار خموش در کام

نیش می زند با کنایه

اما چه سود دارد !

جز سنگینی نگاهی کز ظلم یار , ثقیل است

 

افسوس که راز پنهان , دردی نهفته دارد

این درد در نگاه است

فاخته . بیگناه است

*گلایه از کسانی که می گویند چشم هایم غم دارد *


  • شاعر الهه فاخته 
  • کتاب شعر فاخته 
  • شعر شماره 5

سایت رسمی الهه فاخته

چون سها در آسمان چشم تو گم گشته ام 

بی محبت از دلم رد می شوی


تو شهاب میبینی و گم می شود نور کمم

بی مهابا آرزویم میشوی


سود تو از بی محبتی با من چه بود ؟

میسوزد دلم با رسم تو


هرصبح, زودتر, بر می خیزم ز خواب

تا که شاید باد , اخبار مرا سویت برد


این چه رویای قشنگیست , صبح دم

با امید باد, با امید یک خبر بر می خیزم ز خواب

من دعایت می کنم این صبح دم

گر ببینی, چون من کسی مشتاق دیدار تو است


ای فاخته, دعای صبح گاهی

مستجاب می شود زودتر از هر دعا

پس دعایی کن   صبح شد , وقت حاجت است !


  • شاعر الهه فاخته 
  • کتاب شعر فاخته 
  • شعر شماره 4

سایت رسمی الهه فاخته

شاید صلاح کار خداست , بیتابم 

نشسته ام و چرا چرا میپرسم !


باید که فکر کنم درست است همه چیز

شاید که حکمت اوست , کارم


شاید که فرو بریزد این بیتابی !

یادش بخیر کرشمه او که با آه است


یک ناز از دل و یک تیر از کمان بی رحمش

فاصله من تا حکمت حق کجاست تا به کجا !

این کجا و آن کجا و حرف ناگفته کجاست ؟!


نگو که بخواب در این بیتابی

که فاخته اگر بخوابد گناه کار است


به حکمت حق , چشم فرو نمیبندم

شاید

راه باز شود ببیند ز چشم بیدارم


فاخته , گناه تو از ندانستن حکمت اوست

چه بیتاب می ماند دل گنه کارم


کسی که مسیرش به حکمت اوست

تا آخرت به بیتابی , گرفتار است


  • 1394/6/30
  • شاعر الهه فاخته 
  • کتاب شعر فاخته 
  • شعر شماره 3

سایت رسمی الهه فاخته

تمام می شود روز محنت و غم

تمام می شود درد دوری و هجر

نوید می دهم طلوع فردا را

که همسفر خوب من از راه معرفت آمد

التیام د لشکسته را اکنون , به دست یار با وقار دادم

به مژده , صدا می زنمت

و, می گویم :

تمام شد . تمام !

تمام شد , روز محنت و غم ,فاخته !


  • شاعر الهه فاخته 
  • کتاب شعر فاخته 
  • شعر شماره 2

سایت رسمی الهه فاخته

شعر سپید شماره 8

دفتر شعر 1394

شاعر الهه فاخته

1394/1/13

 

-کجا نشسته ای ؟
-به روی بام
-چرا شکسته ای ؟
- (سکوت می کنم ) 
-چرا به باغ نمی روی ؟
- (سکوت می کنم ) 
-گرفته است صدای تو . دمی بخوان !
-باشد, به چشمهای من نگاه کن , کمی .
-چرا غصه ها را گره زدی ؟
-غصه های من کلاف عاصی اند
.-
-
چون فاخته ای بی هراس
از سکوت پنجره , چو پنجره سکوت کرده ام
تا پرنده ای, بی هراس, مقابل صدای ساکتم
تاب خورد با صدای بالهای خویش!
وقتی سکوت پنجره به سنگ شکسته شد
نترس, فاخته خجسته بال !
تمام آرزوی من , صدای توست

رها شدم چو پنجره نترس . برو
بمان آرامشم شدی !
نفس بکش
تو معجزه شدی برای من !

شاعر الهه فاخته


سایت رسمی الهه فاخته

شعر سپید شماره 7

دفتر شعر 1394

شاعر الهه فاخته

1394/1/13

 

شنیده ای بال داران ؟

کبوتر, گنجشک, فاخته یا قناری ! بال دارند ؟
شنیده ای رازداران ؟ . الهه , فاخته , . راز دارند ؟!


تمام لحظه هایم, پر از سر نهانیست
نمیدانم بگویم یا نگویم ؟!
اگر گویم به که گویم؟ نگویم , پس چه گویم ؟


چه قدر سنگین شده است اسرار نهانی
من هر روز, آرامتر هستم
درونم خیس خیس است


دلم را که شکستند , صبر .لبریز شد و ریخت
نه جان راه رفتن برایم مانده و نه جانی برای آرمیدن
بگویم یا نگویم فرق دارد؟ , بگویم , چه کسی درک دارد ؟


چه قدر سنگین شدم
من جزء رازدارانم , غریبم , هم جنس ندارم
چه قدر سخت است روزهای ب وفایی
کاش دری از رحمتت را می گشودی
دلم پر شد خدایا .

شاعر الهه فاخته 


سایت رسمی الهه فاخته

شعر سپید شماره 4

دفتر شعر 1394

شاعر الهه فاخته

1394/1/3

 

در آیین خداوندی اگر بهر محبت یک دلی بشکست ,
فقط . فریاد رس اوست !
امید و آرزوی دل, شکسته , اوست


خدا می گوید ای انسان محبت را زمن بستان
نگیر دستان خود را برای قسمتی از آن


خدا گوید محبت اوست
محال است نازِ نازداران را نگیرد او
فقط او می تواند مهر ورزد
بدون حرف آنهایی که می گویند:
" جاهلی یا عاقلی ! "


خدا میداند و می گیرد اندوهت
محبت را فقط از ایزد منان طلب کردم , دلم نشکست !
محبت را از آن انسان طلب کردم که شهرت داشت , دلم بشکست !
ظلم دیدم, هزاران فتنه را دیدم ,


و فهمیدم محبت را فقط از خالم خواهم !

شاعر الهه فاخته


سایت رسمی الهه فاخته

شعر سپید عاشقانه شماره 3

دفتر شعر 1394

شاعر الهه فاخته

1394/1/3

 

مست از بوی بهار , زیر باران شعری خواندم :
کجایی مونس جانم , منم عاشق, وفادارم
دلم را تو شکستی لیک, همه خندیدند از این باور
تو باور کرده ای من را
اما

نشد و نخواستند
تا بفهمیم عاشقی را , بیشتر , با هم !
طوفان زد امشب آسمان در حال تغییر است
وسال نو, پر از تغییر
آرزویم بوده ای هر شب, هر روز
مونس تنهایی ام . چشمهایت شد


گردباد نامردی انسان, به پایم پیچ خورد و لرزیدم
تو را آن گردباد برد !
و من در ماجرای این فلاکت ها, شکستم


عشق . سخت است
کمی نزدی کتر باش !

شاعر الهه فاخته 


سایت رسمی الهه فاخته

شعر سپید شماره 2

دفتر شعر 1394

شاعر الهه فاخته

1394/1/1

 

قرآن سببی ساز , سبب ساز تویی !
من بیدار شدم, عالم بیدار تویی !


در روز تولد , از حمد تو خواندند در این گوش
در گوش خود از تو خبری شد


قرآن تو کلامی , از سوی خدایی
نادان نشوم, از تو چه پنهان !

علت این قلب پر از مهر, تو هستی !


قرآن سببی ساز که من شعر بگویم
خطی بنویسم, و از راز تو گویم


در ماتم کده, قلمم رنگ ندارد
آنگه که زتو, آیه اسرار بخوانم , سخت است نوشتن !
سخت است با این الفبا , چیزی بنویسم که سخن از تو بگوید
نالم . زکه نالم ؟
هر عشق, معمای بزرگیست
من عشق تو را با قلم خویش , نیابم !


قرآن سببی ساز که صبرم شده لبریز
سبب ساز ! سبب ساز . سبب ساز !

شاعر الهه فاخته


سایت رسمی الهه فاخته

 

شعر سپید عاشقانه شماره 1

دفتر شعر 1394

شاعر الهه فاخته

1394/1/1

 

من ازغربت چشمهای تو, به اینجا رسیدم
اگر چشمهای تو, با دلم
با غزل های یک عاشق خسته دل , غریبه نبود
من اینجا نبودم  


بودم در کنارت .
در آغوش گرمت , میان بازوانت !
برایت غزلها, غز لها مینوشتم !
اگر این همه غربت از مهربانی وعشق, درونت نبود !
من هم از این غربت تار مبهم رها م یشدم
کمی بیشتر ببین ای عزیز !
کمی بیشتر دلم را ببین !


الهه فاخته 


سایت رسمی الهه فاخته

شعر سپید کوتاه غمگین شماره 9

دفتر شعر 1394

شاعر الهه فاخته

 

چرا خوابم نمی گیرد ؟
چرا حرفی نمی گویم ؟
شبیه یک غم سنگین شده ام , هیچ نمی گویم
فقط هستم . هستم , چرا نمی گریم ؟
خداوندا, دلم یک تیکه کم دارد
پس بگیر آن تیکه دل را , که آشفته ام کرده است


کاش تیکه تیکه نبود
قلب, انتظار و قطر ههای یک شمع !
گاهی چقدر جای نبودن چیزی , پررنگ م یشود
کاش یا بود یا نبود
اما تیکه تیکه نبود
چون خواب , مدام ادامه دارد این کابوس !
تو را به محض رضای خدا
یکی, تیکه قلب مرا سر جایش بگذارد !

الهه فاخته


سایت رسمی الهه فاخته

شعر سپید کوتاه شماره 7

دفتر شعر 1394

شاعر الهه فاخته

جمعه : 29 / 12 / 1393

 

گاهی حجم شاعرانگی واژگان بی تکرار
چنان به صفحه سپید کاغد من , چنگ میزنند
که نمی توانم از یورش ناگهانی آن ,
چیزی بنویسم در دفتر شعر !


اما , امسال یعنی آخر سال
چقدر ساده, شده اند واژگان ذهن من , روی این کاغذ!
همچون صدایم که توانی ندارد , فریاد زند
و همچون جسمی که ناتوان از پی رفتن شده است !
حس و جانم خسته است,
و زبانم درگیر سکوت و یک بغض شده است !


باید بروم .
صبح آمد شاید در خواب
جانی تازه بگیرم برای فریاد !
دلم یک سبد شادی میخواهد
چون اعدامی, در روز موعد دیدار
ناامید از انتقام خدا . شعر خشکید و فقط اشک ماند !


الهه فاخته 

 


سایت رسمی الهه فاخته

شعر سپید کوتاه شماره 6

دفتر شعر 1394

شاعر الهه فاخته

 

خاطرات
خاطرات تلخ اجباری !
روی شانه های کوچک من خوابیدند !
خوابشان آن چنان سنگین است
که انگار قصدشان این است ,
تا دم مرگ با من باشند و بیدار نشوند !
تا مبادا , در بیداری
بحثی صورت گیرد
یک طرف قهر کند , و برود


خاموش اما سنگین شده اند
خاطرات اجباری , و چه تلخ . !
جمعه : 29 / 12 / 1393


سایت رسمی الهه فاخته

شعر سپید کوتاه شماره 4

دفتر شعر 1394

شاعر الهه فاخته

 

سادگیهایم کجاست ؟
نه لباس است که با بادی گم شود از رخت آویز!
و نه برگی که پاییز, تمامش بکند از شاخه !
سادگی هایم, در چشمان سیاهم پیداست !!!
دل خوریهایم , اندوهم , و تمام سخت یهایم
در نگاهم پیداست , .
زیر غرور ابروهایم !


برای دیدن قلبم , فقط به چشمهایم بنگر
و باور کن قلبی در امتدادش , هنوز زنده است !
جمعه : 29 / 12 / 1

الهه فاخته

 

 


سایت رسمی الهه فاخته

شعر نو کوتاه شماره 2

شاعر الهه فاخته 

دفتر شعر 1394

 

سه روز مانده به عید
ناگهان یادم افتاد
دفتر شعری بردارم
بنویسم در آن
رقصهای شعرم را با قلمم
عصر امروز, جدید است ولی
نمی دانم که چرا کاغذ,
و قلم را بیشتر
دوست دارم !

شاعر الهه فاخته


سایت رسمی الهه فاخته
  • 17/09/1392
  • شاعر الهه فاخته

  • دفتر شعر 1394

  • شعر نو شماره 1

 

من کیستم !؟؟؟
من الهه نازم چون فاخته ای آزادم
در شهر پرهیاهو , دور از تر بودن اشک
میخوانم و میسازم


من فاخته ای آزادم
دل بر سنگ ندادم
با زخم و کینه و درد . کوه خالی نسازم


من آزاد آزادم
با بالهای فراخم
رو به آسمان آبی پر می زنم دمادم


دانی چه عمری دارم ؟
عمری پر از زخم و درد , بدون حسرت و خشم
دل بسته ام به خالق
در شهر پر هیاهو , دل بسته ام به قلبم
این پیر صد ساله عمرش فنا نشد دوست !


من, دنیا را گشتم به خالقم رسیدم
دیگر جانی ندارم
) عمرم به گیسوی زمان , طعنه میزد من پیر چند سالم ؟ (

نه اشک و آه و نفرین , عاری زهر خیانت
دل بسته ام به قلبها آخر رسالتم چیست ؟
جز خنده و تبسم , بر قلب های خسته
راهم کجاست ای دل ؟
آخر کجاست ای دل ؟
آخر تو هستی ای دل ! تنها سبب تو هستی
باید صبور باشم بر قلب های خسته
بر قلب دلشکسته , دردی فرو نشانم
من تلخ تر از گذشته , جامی ندیدم اکنون
ای دوست دوست دیرین
این قلب, تنها بهانه , برای ماندن ماست
بفهم راز خلقت , تنها دلیل. دلهاست !

یا حق 

الهه فاخته


سایت رسمی الهه فاخته

با نام خالق خوب مطلق
الله
مقدمه


این بار از دست خودم خسته ام
از این که « نه » نمی گویم و اینکه چه قدر به من می گفتند : نه بگو ! و من فکر می کردم بلدم که « نه » بگویم اما الان که به گذشته ام بر می گردم , متوجه شده ام که اصل توان انجام دادنش را نداشتم و بعضی ها آن را نه تصور کردند .


و من چه قدر از ناراحت کردن آدم ها می ترسم , اما واقعا گاهی بخاطر نه گفتنم , توقع را بالا بردم و ناراحتیشان بی دلیل است و چه خنده دار است که من کم کم به سی سالگی نزدیک می شوم و تازه « نه » گفتن را یاد گرفته ام .


و عجیب احساس می کنم بیشتر عمرم سپری شده و به پایان عمرم نزدیک میشوم شاید ده سال ! فقط ده سال زمان دارم تا الله را از خود خشنود تر سازم


شاید .
شاید هدف از آمدن , تلاش برای ساختن خود است . باید خود ساخته باشی تا قلبت پر از عشق شود .
این دنیا دنیای تلاش است باید تلاش کنی یا تحمل کنی , یا تاوان موفقیتت را بدهی تا برسی به اوج قله هایی که الله مقابلت ایستاده و به تو لبخند می زند .


و من چه قدر از دل خود دلگیرم .


  • 1394/2/23
    دلنوشته به قلم الهه فاخته
  • مقدمه دفتر 1394
    یا حق !

سایت رسمی الهه فاخته

در آخر برایت آرزومندم
که هرگز دلت نشکند , و اگر شکست قدرت ایستادن دوباره
را خدواند متعال به تو هدیه دهد
که هرگز تنها نشوی, که تنهایی بزرگترین رنج عالم است
که هرگز به راه آدم بد نیافتی , که با او نمی توانی مبارزه
کنی و ممکن است
آبرویت را ببازی


و برایت آرزومندم
تا قبل از مرگت , بهار را احساس کنی
از زمستان لذت ببری


میوه های تابستان را لمس کنی
سیب سرخی را ببویی
و خزان را محترم بشماری
و برایت آرزومندم
قلبت پر از عشق باشد و سخنی جز مهربانی و خوبی از
لبهایت خارج نشود
چشم بصیرت بیابی تا بتوانی به آدم های ضعیف تر از خودت
کمک کنی


و در آخر بدان
ما آدمها هرگز کامل نیستیم
و باید به همدیگر کمک کنیم
ما محتاج مهربانی و عشق یکدیگر هستیم
و در راس همه ما قدرتیست متعالی که از ما باهوش تر ,
مهربان تر و قدرتمند تر است و قطعا اوست که می خواهد ما
را امتحان کند که به عشق برسیم .


و بدان بالاترین قدرت . عشق است
یا حق

 

  • کتاب شعر فاخته 
  • نویسنده الهه فاخته
  • پایان کتاب شعر فاخته 


سایت رسمی الهه فاخته

بوی یک رنگی از آن جمع نیامد
شدم آشفته و جستم به کنارت


کار عاشق, جز وفاداری چیست ؟


گر به تو تیر زند آدم جاهل , سپر تو شده ام
چه مهم . دستم نیست ؟
چه مهم پایم زخمیست ؟
اصل, توهستی که سالم باشی


بوی یک رنگی ازآن جمع نیامد
تیر زهر آلود کمانش,
در سینه من صد ساله شده لیک ندیدی
آن جمع چه داشت که حال من دیوانه ندیدی ؟

کار عاشق به جز وفاداری چیست
فاخته , جز وفا داری کاری بلد است ؟


خوبست گاهی , به خودت برگردی
همیشه آن نیست که یقین می داری هست

  • شاعر الهه فاخته
  • کتاب شعر فاخته 
  • شعر نو کوتاه عاشقانه شماره 42
  • 1395/1/20

سایت رسمی الهه فاخته

فاخته . دل دیوانه تو چه مرهم دارد ؟
آ نچه در مدت هجر تو کشیدم, کم نیست
آن چه از حیله دشمن به سرم آمد , کم نیست


تو که شیرین دهنی,
تا که راهت بر گذر من دیوانه فتاد
تلخ شدی , چون زهری . نوش شدی
دل دیوانه چه وهمی دارد ؟
تقدیر من اکنون , چه حاصل دارد ؟


من که در خلوت خویش, یاد زلف تو می افتم همه دم
تصویر رخ ات , کار هر روز من است در بوم خیالم
دل من افسانه این دوران است
من چه کردم که زبانت , شده مار
می زند نیش به قلبم آری
هیچ دوایی ندارد که ندارد

 

  • شاعر الهه فاخته 
  • کتاب شعر فاخته 
  • شعر نو کوتاه عاشقانه شماره 41

سایت رسمی الهه فاخته

لیلی کجاست ؟ مجنون کجاست ؟
شیرین کجاست ؟خسرو کجاست ؟ فرهاد کجاست ؟
دو ر . دورتر . دورتر


رفته است از خاطره , ماجرای عشق تازه
روزگاری داستان عاشق و معشوق بود
اکنون بسان افسانه ای , در شک درستی مانده ام ؟!
دور گشته قص ههای عاشقی


آه . عاشق و معشوق کم شدند
شاید . گم شدند
ای فاخته عاشقی ؟ معشوق شدی ؟
هیهات نه ای دل خوش باورم . هر چه هست بی باوریست.

 

  • شاعر الهه فاخته 
  • کتاب شعر فاخته 
  • شعر نو کوتاه شماره 40

سایت رسمی الهه فاخته

خیال های پریشانم
اسیرم کرده در کنج اتاقم
قفس گشته , در و دیوار خانه
چو فاخته بی زبانم


خیالی از غبار غم
خیالی از اندوه و پریشانی
اسیر غم شدم در اتاق ساکت و خالی!


زبان شیرین و سیمین بر !
بیا راهی نشانم ده
که از هجر تو
من
اسیر غم شدم آری

خیال های پریشانی که دوست دارند
غبارهای اتاق ساکت من را !

 

  • شاعر الهه فاخته 
  • کتاب شعر فاخته 
  • شعر نو شماره 39

سایت رسمی الهه فاخته

مراقب باش زبانت, سرت را م یدهد بر باد !
بنما در این دنیا, اجدادت کجا رفتند , ای دوست !
بنما در این دنیا, چه کس عمرش هزار است ؟
مراقب باش , کلامت شاه توست


مگر باید مدام مست باشی و لنگان
تا نبینی غصه های دل و جان ؟


مراقب باش که این دنیای خوش روزی
ندارد رفاقت با آدم بی عهد


اگر دستان, پر از درّ و طلا گردد
مراقب باش که اینجا تازه, اول راه است
ای فاخته مراقب باش که ایمان , نگهبان کلام توست
مبادا هرز گویی, که برگشتی ندارد

 

  • شاعر الهه فاخته
  • کتاب شعر فاخته 
  • شعر نو کوتاه شماره 38

سایت رسمی الهه فاخته

چه عیبی دارداز دنیا نخواهم جز رفاقت ؟
چه عیبی دارد از بازوی خود نانی در آرم ؟
چه عیبی دارد از اسمم بگویم : فاخته ؟
چه عیبی دارد این که جای اشک,
می خندم و شادم ؟
چه عیبی دارد به لطف حق, زیبایم !
چه عیبی دارد ز کوی یار, یک شاخه حس نو بچینم
چه عیبی دارد از الطاف ایزد, به جایگاهی رسیدن


تمام عیب هستی در من و توست
بجای خود نباشیم و نبودیم
ولی تشنه به جای دیگری هستیم و حسودیم


تمام عیب این دنیا همین است
بجای عشق ورزیدن, از خود دوریم

 

  • شاعر الهه فاخته 
  • کتاب شعر فاخته
  • شعر نو کوتاه شماره 37

سایت رسمی الهه فاخته

عاشقی
مقامیست که به هر کس ندهند


خو شحالم , که مقامم بالاست
عاشقم ,
گرچه بی سر و سامان تر شده ام
گرچه رخم زرد شد از دوری تو


شاید جهان در گذر است
اما فاخته
راه تو را م یرود و به مهتاب شبش ایمان دارم . !

 

  • شاعر الهه فاخته
  • کتاب شعر فاخته
  • شعر نو کوتاه عاشقانه شماره 36

سایت رسمی الهه فاخته

در زندگی

هر وقت گریه کردم, ماجرا قطعاً تو بودی

دریا اگر از جنس اشک من است ,
دلیلش قطعاً تو بودی


گر بدنام و رسوا گشته ام از بی قراری ,
علتش قطعا تو بودی


گمراه راه عشق شدم , مجرم منم, علت تو بودی
اینجا اگرحرف تو است , پرهیز ندارم

راهی که علتش قلب تو است , پروا ندارد


عقل , راه دگر را مینماید بر دلم
راهی که عقل گوید , حلال است

لیک عقل, از دل سواست
من راه عشق را میروم ,
علت کوچ دل فاخته . قطعا توهستی

 

  • شاعر الهه فاخته
  • کتاب شعر فاخته 
  • شعر نو کوتاه شماره 35

سایت رسمی الهه فاخته

چهره ام بر افروخته شد

دل غمگینم , سوخته شد

انگار خیاط , به اندازه روحم دوخته است
این ردایی که زجنس غم و اندوه , شده است
این حجابی که میان من و توست
ساخته حاسدانیست که داستان مرا فهمیدند
این درست نیست که احساس مرا بفروشی به زر ناب

تنم زار شده از داستانی که دروغ ست و به جانم زده اند .

قلب بشناس رفیق !. که یک رو شده ام

فاخته , هر چه درون ساخته است , راز نگاهش شده است
قلب شناس رفیق ! . قلب , راز نیت انسان شده است

 

  • شاعر الهه فاخته
  • کتاب شعر فاخته
  • شعرنو کوتاه شماره 33

سایت رسمی الهه فاخته

آدم ناجنس به راهم افتاد
پاره گشت این دل ب یچاره من
درد عاشق به تمنای نگاه یک دوست, ….
خوب نشد !

درد عاشق, به دوای طبیب , ….
خوب نشد!
درد عاشق, با هزاران زر و زیور خوب نشد !
پر زخمی فاخته , با نوشدارو …
خوب نشد !

ای دل پاره شده از بی حرمتی آدم ناجنس
فکر راه دگر باش, که ای نها مرهم درد تو نیست
معرفت داشته باش که با خود ببری

زر و سیم … نصیب دگریست
راه عاشق, راه دگریست !

فتنه شیطان رجیم, در دل پر کینه رود

درد بکش, عاشق باش اما کینه نورز


 

شاعر الهه فاخته

  • کتاب شعر فاخته
  • شعر کوتاه نو شماره 32

سایت رسمی الهه فاخته

بیچاره فاخته !

گاهی به تیر شکار, می افتد از پای

میشود خوراکی خوش طعم

گاهی به صید شکار,می شود اسیر قفس !

همدم اجباری شکارچی تنها یا پر غم ؟!

 

فاخته خود در پی عشق است , اسیرش نکنید

 

این که می گوید : کوکو به جستجوی چیزیست

فاخته اسیر دست انسان نیست !

 

نگاه کن شیرینی چشمانش را

دلت می آید به فکر شکارش باشی؟

کوکو آن که م یفهمد فاخته اسیر نباید باشد !

حتی اسیر غم و رنج .

 

  • شاعر الهه‌فاخته
  • شعرنوکوتاه شماره 31
  • کتاب شعر فاخته

سایت رسمی الهه فاخته

سلام ای صبح زیبا !

که خورشیدت نامهربان است

به پشت ابر تیره , پنهان است

 

سلام ای روز پاییزی که سردی

اگر از تو بگویم, باز می باری

 

نمی دانم چرا دلتنگ گشتم

ازین دنیا و آسمانش , سرد گشتم

 

امید فاخته, نور آفتاب است

امیدش جرعه ای از مهربانیست !

 

چه گویم شکوه صب حگاهی خوش نیست

برای عاشقی ,سرما و سوز , خوش نیست

 

دلم امروز حرف تازه دارد , از عالم صدای تازه خواهد

 

سلام ای صبح زیبا !

آفتابت کو؟ صدای چه چه قمری کجا رفت ؟

سلامت کو؟ دل ب یقرارم تا کجا رفت ؟

 

ندانستی دل آشوبم که دل می گیری امروز؟

نم یدانی چه خواهد شد بی آفتاب, امروز ؟

 

گفتم یا حق و نان خشکی میخورم شاید

رفیق بی کلک پیغام خوش آرد , برایم

 

خوشا آن لحظه که قاصد خبر داد

خوشا آن دم که قلب با عشق, نغمه سر داد

 

که شاید معجزه امروز باشد

که شاید بیاید یک خبر ,

سلام ای صبح زیبا !


  • 23 / 9/ 1394
  • شاعر الهه فاخته 
  • کتاب شعر فاخته 
  • شعرنو شماره 30

سایت رسمی الهه فاخته

چه عشقی شعله می کشد از دل کودک

نگاه مادر و آغوش یک پدر !

بهانه ای برای شعله ورشدن عشق است

 

تو, تو آدم بزرگ .تا کودکی دیدی, نگاهش کن

دیدن کسی که عشق دارد , زیباست

دستهای گرم پر احساس , تبلور حضور خداست !

 

چه پاک ! چه معصوم !

فاخته , تو هم کودک بودی . یک روز

از کدام جهان آمده ایم ؟ که در کودکی

چنان پر حرارت و پر عشق

نشاط داریم و صفا و یکرنگی.

 

  • شاعر الهه فاخته
  • کتاب شعر فاخته 
  • شعر نو کوتاه شماره 29

 


سایت رسمی الهه فاخته

درمجلس انس, انس می گیرم به خاطره ات

فقط تو بودی و این دلتنگی مزمن من

مرا چه شده ؟

به کجا باید رفت از این حکایت تلخ ,

نجات پیدا کرد ؟

 

شکوه از خواب کردم و همه عمر بیدارم

این چه حالیست

که من درخلوت تنهایی خود حس کردم ؟

 

تمام صحنه زندگیم , رد پایی از توست

مرا چه شده ؟ تمام لحظه های زندگی ام شده ای

 

چنان شادم و سرخوش که هر کسی میدید

فکر می کرد من عاشق اصل عشق شده ام

کسی نگفت فاخته چرا این همه نغمه تلخ میخوانی

 

به دلم برات شده, روزهای تلخ می گذرند

 

به انس خاطرات تو ای یار خوش سیما

شب و روز حسرت عطر تنت

شروع دوباره سرمستی این دل ب یتاب است

 

به کجا نگاه کنم که نباشی

وقتی

پشت تیک و تاک ساعت, نگاه تو است

 

  • شاعر الهه فاخته 
  • کتاب شعر فاخته 
  • شعر شماره 28

سایت رسمی الهه فاخته

فاخته, باید صبر کنی , عاقبت اندیش شوی

این همه ناز و کرشمه به لب خویش دهی

شاید آن دلبر جانان, رخ گلگون تو را خواهد دید ؟


اکنون از دل دیوانه خود نالیدی

حسرت هم آغوشی یار را داری

این دل نازک تو, عاقبت م یشکند

میشوی مجنون زمان, بی لیلی !!!!

تو به دنبال لیلای دروغین گشتی


دوران جدید آمده است

ای فاخته . باید صبر کنی, عاقبت اندیش شوی !

عشق دریای بزرگیست , تو را خواهد دید

 

  • شاعر الهه فاخته 
  • کتاب شعر فاخته 
  • شعر شماره 27
  • 1394/9/21

سایت رسمی الهه فاخته

دلم شکست و همای سعادت برگشت

به روی شانه نشست و اقبال فاخته چرخید و

شدم خوش اقبال !

 

هر شعر نوشته ام شد کتیبه دل

که گاه از شکستگی خود می گفت و گاه از د لتنگی

ابیات در آن میلرزید وقتی به واژه دل می خورد

شدم عاشق شکسته دل و الله

در مکتب ب یوفایی, حرف عشق .

یادم داد

 

فهمیدم عشق را باید بخشید

نه به یک نفر بل به مردم شهر یا بیشتر

آرام شدم اما گاهی

تیزی قلب شکسته , چنگ م یزند بر روحم

به خود که می آیم می بینم , پر خونم

برایم دعا کنید شاید

دل شکسته, آرام گیرد بعد این همه مدت !

 

  • 1394/9/21
  • شاعر الهه فاخته
  • کتاب شعر فاخته 
  • شعر شماره 26

سایت رسمی الهه فاخته

همای سعادت پرکشید و روی شاخه نشست

شدیم چشم در چشم !

لجبازی . نتیجه کَل کَل ما شد

آخر سر, همای سعادت پوزخندی زد

پر کشید و رفت !

 

من ماندم و سال های از دست رفته عمر

 

ناگهان درویشی به من رسید و شادمان گفت :

" چه قدر همای سعادتت زیباست ! "

نگاه کردم و دیدم که پشت سرم

پرنده بینوا بال بال میزند به یک قدمی

خندیدم و گفتم بنشین روی شانه من

نشست و گفت : خانه ام اینجاست .

یک عمر گمان کردم که رفته است اما

پرنده با وفا, در یک قدمی بال میزند هیهات !

 

پیرشدم و چون زلیخا نشدم تا جوان گردم

پیر شدم و عاشقی نکردم و اکنون

حسرت لحظ ههای رفته, می خورد

سال های آتی عمر مرا

 

فاخته نکند از رسالت خویش جا ماندی ؟

یا .

راه , درست است و من الگوی بشر شده ام ؟


جمعه : 29 / 8/ 1394

شاعر الهه فاخته 

کتاب شعر فاخته 

شعر شماره 25


سایت رسمی الهه فاخته

به شانه ام زدی , گفتی کمی تامل کن

که قطره قطره باران نشانه کَرَم است

به باد گفتی تکان دهد شاخه آن درخت بلند

اکنون به ساز تو می رقصند

برگ های خشک درخت

 

معجزه از آسمان به زمین رسید و آدم ها

بدون سپاس , گلایه از گِل و آب می کردند

شرم می کنم از نم کنشناسی آدم

که بزرگشان , می بخشد و آ نها نمیبخشند !

 

فاخته زیر باران سختی زندگیش مانده است

بدون چتر کمک !

 

اما با صدای بلند می گویم :

شکر الاه بزرگ , تو عاق لتر از مایی

منطق , عروسک ساخته شده به دست آدمهاست !

من با صدای دلم . سپاس می گویم

که احساس ورای عروسک آد مهاست

 

هرکه دم از منطق زد و نظرش را گفت

در دلم, به او خندیدم که منطقش بسته دست و پایش را

 

با زبان دلم صدا می زنم : الله

از چشم آدم بد محو م یشوم ,

میببیند و زیر لب گوید : "و بسم الله" !

من می خندم که چه قدر با خدا غریبه شدند

اما هر کجا به نفعشان بشود گویند : او با ماست !

 

یقین دارم که میبخشی به من سال های رنج و عذاب

تا باز شود چشم نابینا ,

در محضر تو قلم بردارم

بنویسم حسی از توصیف با تو بودن را

فاخته آوازش زیباست ,

چون از ته دل میخواند , شعر غم زیباست ؟

 

فاخته تحمل کن

بعد باران

رنگین کمان .

زیباست !

 

  • شاعر الهه فاخته
  • کتاب شعر فاخته
  • شعر شماره 24
  • 1394/8/29

سایت رسمی الهه فاخته

دیگر به چشم خیس کسی, اعتماد نیست

در باورم. رنگی از اعتماد نیست

 

ای ساعت نگو نبخت از چه حرص می خوری؟!

در این دیار, شور و شوق چند باره نیست

ذهنم آشفته از این حکایت تازه است

هر کسی به بهایی میفروشد دلی, این اختیار نیست !

 

چنان ز سختی روزگار به تنگ آمده دلم

که مونس ش بهای شباب من, به جز ماه نیست

 

چرا چنین شده سرزمین پاک من

گوشی برای شنیدن صدای ب ینوا , نیست

هرگاه به فکر م یرود , ذهن پر تلاطم من

زمان م یشوید پاسخی را که برایش جواب نیست

نه من راه گم کرده ام نه دیگران

دنیا , جایی برای حرف حساب نیست !

 

ای فاخته دل خوش مکن به پاسخ سوال خود

در زمان پیری خورشید, حرف حساب . جواب نیست !

 

  • جمعه : 9/ 8/ 1394
  • شاعر الهه فاخته
  • کتاب شعر فاخته 
  • شعر شماره 23

سایت رسمی الهه فاخته

خدا نکند محتاج بنده ای بشوی

خدا نکند دل آزرده از کسی بشوی


دنیای بد جفا, فکری به دل ما نکرده است

خدا نکند درمانده از کمک آدمی بشوی

که اگر خدا شود همه را محکوم به بندگی کند

بنده بودن, سعادت ابدیست


بنده بایدش , حرف شنود

سینه راست باشد و بله قربان !!


بنده باید بندگی بکند

فرد آزاده از بنده سواست

 

بین بنده و آزاده , فاصله هست

وقتی که اتفاق می افتد

بنده فکر م یکند به اتفاق , هر چند تلخ !

آزاده , طمع دیگری به سر ببرد

آدم . همیشه در طمع آزادیست

بنده بودن بسی سخت تر از آزادیست

قدرت از او خواستن به جاست آری .

آزاده بودن, آرزویی سربه هواست


مطیع قدرت شدن, ماندن ابدیست

مطیع نشدن, آزادی در نهایت خلا است


فاخته تو . خود مختاری

بنده باشی یا که آزاده شوی

اما عمر دو روزه خود را مفروش آسان !


شنبه: 4/ 7/ 1394

شاعر الهه فاخته

کتاب شعر فاخته 

شعر شماره 22


سایت رسمی الهه فاخته

نقاب از چهره بردار که طریقت من

به جز اسم خدا و مدد ز او نبود


آهنگ رحلت مرا خواندند ,

سب کفکران بدون دل و خدا !


درد دارم درد

از فریاد من , خوشحال شدند

خاموش شدم,

درد . دو چندان شده بود

اما

قصه این است از گذشتگان تا حال

هر که بد کرد به خود کرد

 

خدا میبیند , و جهان میبیند

بدی بر می گردد سمت خودت


دشمن دیرینه

غم نشاندی اما

روزی

خواهم دید که می گریی

بی پناهی و پر از حسرت

دنیا آیینه اعمال است

گرچه فاخته اکنون پر از غم و سوز است

اما خدایی که به او پر داد,

می پراند او را تا آستانه درگاه

پس . لایق عشق خداست !


  • 1394/7/2
  • شاعر الهه فاخته 
  • کتاب شعر فاخته 
  • شعر شماره 21

سایت رسمی الهه فاخته

در کوی تو, دلِ شکسته نمیخرند

بازار خودفروشی از ساکنان کوی توست


انگار که عقل از سرت پریده است

خود را می پرستی و ساکنان کوی خود


برای تماشای تو, خود فروشی مقدم است

در کوی تو, ن کار قبله تواند

انگار که خدا هیچ, مصلحت هیچ . گناه , مقدم است


تو مست تر از همیشه, رد می شوی زکوی

نه نان م یبینی و نه آب فقط شراب

برای روح تو , مستی دروغ مقدم است

دراوج آگهی از حال خویشتنی ولی

دختران هرزه تن برای تو مقدم اند


تو را هیچ حسی به مقدسات نیست

خدا و کلام آن, هیچ

دل عاشقانه , هیچ


گناه فاخته, فقط دل مهربان شده است

دل خود فروش برای تو مقدم است

 

  • شاعر الهه فاخته 
  • کتاب شعر فاخته 
  • شعر شماره 20

سایت رسمی الهه فاخته

بیدار شو ای دیده خوابیده ز کابوس

این یاوه سرایی, هزیان همین خواب گران است !

این خیسی اندک به پیشانی ماهت

از شرم همین یاوه سراییست !!

خود آگهی ازخواب ولیکن

طعنه به دل من انگار بهانه است


این من, من مسکین

درمانده ز حاجت

لب وا نکنم در پاسخ اخبار دروغت


بیدار شو ای دیده خوابیده ز کابوس

این یاوه سرایی, آتش به دلم زد

آتش به پر فاخته بی خبر از کام حسد زد


  • 1394/7/1
  • شاعر الهه فاخته 
  • کتاب شعر فاخته 
  • شعر شماره 19

سایت رسمی الهه فاخته

این تفرقه بین من و تو

خو ش خبریست

به خاطر این دل , به فریاد برس


روزی که بگویی , گنه کار نبودم

مشتی گِل تازه, به سر خواهم زد

تا بدانی که هراس از گِل نیست


خدایا نظری بر من سرگردان کن

گر تو خواهی گِل سر, یک گلستان بشود !


زاهد چشم عیان

قطامه تاریخ قاتل جان من است

زاهد, به حقیقت این دل شده بیدار

تو که تاییدکنی,

دیگر چه هراسی از زخم حسود است ؟


این تفرقه بین من و تو

در گرو عدل خداییست


بازگرد که فاخته , عاشق مادرزاد است

 

شاعر الهه فاخته 

کتاب شعر فاخته 

شعر شماره 17


سایت رسمی الهه فاخته

سوختم از آتش دل

آتشی بود که عمرم را سوخت


شد پریشان دل دیوانه من

مثل پروانه عاشق در شعله شمع

بال زدم , رقصیدم , در چشم تو سوختم

توبه کردم, دور شوم از آتش

مثل یک جام بلورین شکست این توبه

باردیگر به سراغت رفتم ,

سوختم . سوختم


بی هوش شدم از شدت تکرار که هربار شکستم توبه

باز دلت را دیدم

باز شکستم توبه

 

و به سویت چرخیدم

سوختم


سوخت پرهای تن فاخته دل عاشق,

از آتش بی مهری تو

 

  • شاعر الهه فاخته 
  • کتاب شعر فاخته 
  • شعر شماره 16

سایت رسمی الهه فاخته

ای پاک بهشتی همه شب فکر تو هستم

آغوش چه کس , گهواره آرام تو است ؟

 

آن چشم خمارین که دلم را بربود

تیریست که بر دل زده ای

تدبیر چه باشد که تو اندیشه نابی

این جمله تمام است .

 

فاخته هر قدر که کرد ناله و فریاد , نشنیدی

چون گم شده در راه بیابان

نگرانم بفریبند تو را .

 

ایام جوانی سپری شد , شدم پیر

فاخته .

یاد نگرفتی , که بگویی ز دلت حرف !!!!

 

  • شاعر الهه فاخته 
  • کتاب شعر فاخته 
  • شعر شماره 15

سایت رسمی الهه فاخته

ای سپید روی, زیبا رخ خندان

برایت آرزو مندم که شادان باشی و بی غم


عزیزم,عزم دیدار تو را دارم

فاخته, مطیع ات گشته است

گر بگویی هیس . خاموشم , لالم , بی زبانم

گر بگویی کیست . شوق دارم

تا بگویم عاشقم , نازنینم!


بخت من خوابیده است و ناز دارد

کی شود بیدار؟ امید دارم


یک مشت خاک از گلستانی که رویش راه رفتی

با صبا بفرست تا بویت کنم

فاخته جان می دهد در راه شما


می کنم یک دعا از بهر تو

شیرین بیان, شاد بادا شاد


  • شاعر الهه فاخته 
  • کتاب شعر فاخته 
  • شعر شماره 13

سایت رسمی الهه فاخته

فالی گرفتم و

عکس یار دیده ام در آن

عکسی با ناز قد بلند , خو شسیما !

در فال هم طنین نگاهش شده عیان


این یار خوش زبان

بُرده دل از دل فال من

گرچه به این حکایت تلخ قانع ام

"معشوق شاید, قلبش در گرو یار دیگر است "


اما اگر زنده ام بخاطر عشق است و ب یهوس

دل خود به دل معشوق سپرده ام

میترسم از این که روزی .شخص دیگری

دل به دل یار من دهد


سبقت از این خیال واهیِ همیشه سخت

گرفته ز من س و سکوت را !

ای مرغ بخت پس کی به رام دلم شوی ؟

ای فاخته , این حکایت تلخ با وصل شکر شود


  • شاعر الهه فاخته
  • کتاب شعر فاخته 
  • شعر شماره 12

سایت رسمی الهه فاخته

تو سجاده به دوش میرفتی 

کنایه می زدی که من از خدا دورم

ندیده ای که چرا چشم غم دارم ؟

تو از بهر خدای خودت, طعنه زدی

اما

خدای تو , خود توست .

خود مغرورت !

تو زهد فروشی و کاسب

خریدار .

زیاد

من نخریدم دروغ تو را که اینچنین شده ام

شکسته در دل خود در ماورای ذهن غمگینم

تو , دل فروخته ای

گمان می کنی که دل دادی ؟

دروغ گویی عزیز دلم

 

  • 1394/6/30
  • شاعر الهه فاخته 
  • کتاب شعر فاخته
  • شعرنو شماره 1

*شاید این هم راهیست که باید طی شود *


سایت رسمی الهه فاخته

سلام . چگونه شد که شاعر شدم

 

سال اول راهنمایی بودم . قلم بسیار ضعیفی داشتم . دختر آرام و کم حرفی که تمام نمراتش 20 بود به جز انشا جلسه آخر معلم انشا چنان تیکه ای بارم کرد که با گرفتن نمره 9 , ذوقم به اشک تبدیل شد چرا که همیشه کمتر از 5 میگرفتم


سایت رسمی الهه فاخته

من یک زن هستم !

وقتی وارد دهه چهارم زندگی خود شدم و سی سالگی را چشیدم متوجه شدم آنقدر پخته و آبدیده شده ام که حتی می توانم به جوانتر از خودم کمک کنم یا پندهایم این بار برای بزرگتر از خودم نیز مفید خواهد بود . پندهایی که حاصل تجربه ای از زندگی سختم بود.

و این با تجربه بودن, و این فهیم بودن یعنی زن بودن . 

زن بودن یعنی آهسته گریه کردن ولی به کار خود ادامه دادن 

زن بودن یعنی فداکاری کردن , بخشیدن گناهان بزرگ دیگران , جبران کردن , خود بودن ,خود را شناختن و با خود واقعی زندگی کردن . و این فرقی نمی کند که مجرد باشی یا متاهل !!

اما . 


سایت رسمی الهه فاخته

دریا . دریا . دریا

یاد آن روز بخیر

تو به من گفتی در ساحل « عشق »

گفتم چیست! گفتی زیباست ! زیبا .

گفتم چیست!گفتی خود باشی می فهمی!

و گذشت دریا رفت

ماندم از آن قصه پاک

لرزیدم, آخر دریا نیست

دیگر لحظه ای نیست که دریا بروم

اما تو, تو باز , بی دریا , گفتی « عشق »

گفتم چیست ؟ گفتی در توست !

حال که نه دریا می بینم و نه ساحل

می دانم دریا اینجاست

در سینه ی من

می دانم عشق زیباست

و تو می خندی این بار

خدا, تو همیشه می خندی

 

  • شاعر الهه فاخته 
  • کتاب شعر صدای حق

 


سایت رسمی الهه فاخته

قایقران بران

ساز را کوک می کنم

سل, سل و دو

دو , فا . می و سل

آماده ام , آماده

می زنم تار, می نوازم سیم ها را

می خوانم از دل تنگی, نغمه آه

ماهیان گوش ها را تیز تر می کنند

میشود دریا دوچندان

ماهیان درد مرا فهمیده اند

اشک ماهی هاست,

دریا بیشتر موج بیشتر

آه من یک آه نیست

آه من قصه نیست

بران, قایقران بران

آن قدر بران تا چو یک خشکی

تمام دور من آبی باشد

می نوازم ساز

 

  • 1390/12/09
  • شاعر الهه فاخته 
  • کتاب شعر صدای حق

سایت رسمی الهه فاخته

آمدم تا عاشقانه در کنار تو بمانم ,

تا برایت جان دهم

آمدم تا بمانم .

نازنینم

گرچه رب بر من نظر کرد

عاشقی را صادقانه باورم کرد

چشمهایت از نگاهم دور نیست

تا زیباترین افسانه عشق

آمدم با تو بمانم تا آخرش

 

 

  • الهه فاخته 
  • کتاب شعرواره های سپید من 
  • شعر شماره 25

سایت رسمی الهه فاخته

می گوید نماز میخوانی یا خیر!

می گویم نماز چیست؟

می گوید حرف با خدا

میگویم خدا کیست؟

می گوید تنها کس ماست

می گویم چرا میپرسی با همه کسم حرف میزنم یا خیر؟

سکوت می کند

می روم و فکر می کنم به چند نفر باید بگویم :

آخر بتو چه ربطی دارد با همه کسم حرف میزنم یا خیر!

امان از حرفی که نسنجیده گفته شود.

 

 

  • الهه فاخته 
  • کتاب شعرواره های سپید من 
  • شعر شماره 24

 


سایت رسمی الهه فاخته

باز پاییز رسید

فصل رویاها رسید

فصل ساده , بی اراده از پی تغییر

فصل شعر و فصل عشاق

فصل عجیب رنگهای کهکشان

باز پاییز رسید

قلب شاعر تکانی میخورد

ماه می لرزد قصه ای می آید از اعماق دل

مثل پاییز پیچیده و زیبا

شاعری کن تا میتوانی ای رفیق! .

 

  • الهه فاخته 
  • کتاب شعرواره های سپید من 
  • شعر شماره 23

 


سایت رسمی الهه فاخته

دیوانه ام ؟

از کی دیوانگان عاشق شدند ؟

از کی دیوانگان شاعر شدند ؟

از کی دیوانگان سرباز جان تو شدند ؟

دیوانه نیستم , عاشقم

من درد دارم از بی کسی

وقتی , نامهربانی می کنی, دیوانه ام

وقتی باورم کردی ولی افسانه ای ,.

دیوانه ام


مجنون اگر گشتم ,

فقط از بهر توست

آرزو دارم برایت تو هم عاشق شوی

عاشقان را ایزد منان کند صاحب مقام

عاشقی عرضه میخواهد دعایت میکنم

تو اگر عاشق شوی

می فهمی چرا دیوانه ام

دیوانه ام .

دیوانه ام .

 

  • الهه فاخته 
  • کتاب شعرواره های سپید من 
  • شعر شماره 22

 


سایت رسمی الهه فاخته

آمدیم رسوا کنیم, نفرت ابلیس را

یادمان رفت عشق چیست!

آمدیم مرهم نشانیم, همسفر باشیم

ولی عاقبت دیدیم تشنه هستیم تا دلی را بشکنیم

آمدیم آدم شویم

یادمان رفت

آدم و حوا چه کردند

آمدیم خوب باشیم بد شدیم

دل شکستیم

گفتیم دل برای این دل شده است

یادمان رفت ,آمدیم عاشقی را از خدا هدیه بگیریم

پرشد این پیمانه روح .

یادمان رفت ,عاشقان روح بزرگی داشتند

آمدیم ابلیس را رسوا کنیم, عاقبت رسوا شدیم

دل شکستیم. آه . .

 

  • الهه فاخته 
  • کتاب شعرواره های سپید من 
  • شعر شماره 21

سایت رسمی الهه فاخته

آسمان دل گرفته و ابری ست

اتفاق نیست که دیشب بخاری روشن شد

و امروز هوا سرد و آسمان دل گرفته و ابری.

 

اتفاق نیست شکستن یک دل

و رسم نیست آمدن یک دل برای شکسته شدن

 

تلاش باید کرد,برای خوب بودن

تلاش باید کرد برای نشکستن یک دل !

 

آرامش درون قلب من و توست

وقتی دلی را می شکنی آرامشش را می گیری

 

  • الهه فاخته 
  • کتاب شعرواره های سپید من 
  • شعر شماره 20

سایت رسمی الهه فاخته

گفتم که خدایا از همه عالم دلگیرم . هیچ نگفت

گفتم که خدایا خود در خود غمگینم هیچ نگفت

در وجودم از خود نالیدم باز خدایم دید و هیچ نگفت

) گاهی آنقدر سنگینی که خدا هم نمیداند چه بگوید ,(

این سکوت از بهر خدا می شکند قلبم را

آخر ساده گفتم .

دل بگیر عمر ببر

باز خدا شنید وهیچ نگفت


ای خدا ای تنها عاشق آدمها ،

دل دیوانه من را تو بگیر

بنده هایت دل می شکنند

جایی برای دل درمانده من نیست


اینبار تو دعایم بکن از حرمت عشقی که شکست

محبوب تویی به کجا پناهنده شوم

وقتی امن تر از آغوشت نیست

 

  • الهه فاخته 
  • کتاب شعرواره های سپید من 
  • شعر شماره 17

سایت رسمی الهه فاخته

گاه گاهی که دلم می گیرد میخوانم

من صدایی دارم پر سوز

و گلویی که نمی دانم رازش چیست!!!؟

در الفبای خشونت ماندم چگونه بنویسم « ظلم »

آخر من که با دست خدا می نویسم شعری

واژه ظلم برایم سخت است .

و چه دلگیریم امشب

عشق,بی الفبا می دهد تغییر، دل را

ظلم با الفبایش می دهد تغییر رسم انسانیت را بجنگ . عاشق باش .

 

  • الهه فاخته 
  • کتاب شعرواره های سپید من 
  • شعر شماره

سایت رسمی الهه فاخته

15

 

بخوان نام مرا

 

تا که آغاز شود یک راز

 

عشق یعنی رسیدن عشق یعنی قلب من

 

بی مدعا,درد اسارت می کشد

 

زیبای من, باورم کن !

 

چشمهایم خسته بود

 

دیدمت اما پای من بسته به زنجیر

 

بیا تا ببازد غصه هایم

 

عشق این است تو بدانی عاشق عشقم . همین.

  • الهه فاخته 
  • کتاب شعرواره های سپید من 
  • شعر شماره 15

سایت رسمی الهه فاخته

یک زغال . بیصدا,زیرخاک

درد میکشد , درد

تاریک و سیاه است

اما عاقبت, روسیاه زشت سختی دیده

گوهر است, گوهری نایاب

بشنو این پند را

سختی دوران , تو را گوهر کند

حالا ببین . حرف این پیر خانه ویرانه را .

 

  • الهه فاخته 
  • کتاب شعرواره های سپید من 
  • شعر شماره 12

 

 

مثل دریا پر طلاطم

مثل طوفان , پرهیاهو

مثل انگشت زمان , روی اندام قشنگ زندگی

باید شروع کرد,زندگی را

هر چند تازه تازه با تولد

معجزه یعنی همین

باورش کن .

باوری را که برایت عشق آورد.

 

  • الهه فاخته 
  • کتاب شعرواره های سپید من 
  • شعر شماره 13

سایت رسمی الهه فاخته

نگاه میکنم بتو چرا شکسته ای ؟

غزل غزل ترانه از صدای تو . کم است

نگاه میکنم بتو

صدای تو گرفته است . صدای من خموش

چرا کسی صدای دل به گوش خود ندید؟

گمان کنم دچار سردی عجیب گشته اند

آدمهای سرزمین من.

 

 

  • الهه فاخته 
  • کتاب شعرواره های سپید من 
  • شعر شماره 11

سایت رسمی الهه فاخته

وقتی خدا می بیند

فرشته ها می بیند

پریان می بینند

همه چشمهای باز میبینند

و تو نمی بینی

مشکل از جای دیگری است

خانه دلت برای حضور خدا تنگ شده است .

 

الهه فاخته 

کتاب شعرواره های سپید من 

شعر شماره 10


سایت رسمی الهه فاخته

چشمهایم را دستهای خاطره می گیرد

تا نبینم یک گل , چگونه زیر پای عابری خشک میشود

دریغ از اینکه وقتی چشمهایم را گرفت

در گذشته , خاطره ای زنده شد

قلبی زیر پای مردی می میرد

 

خاطره , دستهایت را از چشمانم بردار

من سالهاست که درد میکشم .

 

 

  • الهه فاخته 
  • کتاب شعرواره های سپید من 
  • شعر شماره 9

سایت رسمی الهه فاخته

صبح بعد از بیداری

کنار پنجره می ایستی

با چشمانی غم آلود

فکر میکنی کسی که دلت را

شکسته است مدام نفرین کنی

دریغ!

همان لحظه که دلت شکست

پروردگارت دست به کار شد

خیالت راحت .

دل شکسته فقط سمت خدا باز میگردد

  • الهه فاخته 
  • کتاب شعرواره های سپید من 
  • شعر شماره 8

سایت رسمی الهه فاخته

وقتی نمیخندی , نا خوش احوالم

وقتی نمی بینی, ناخوش احوالم

وقتی گریه میکنی آرام, ناخوش احوالم

وقتی گمان میکنی نمیبینم , ناخوش احوالم

بخند که من بخنده تو میخندم

  • الهه فاخته 
  • کتاب شعرواره های سپید من 
  • شعر شماره 7

سایت رسمی الهه فاخته

سرم درد میکند

دلهره دارم, ایمان هم دارم

قلبم شکسته است

تو نمیتوانی بفهمی دل چه میکشد وقتی میشکند !

سرمای بالش . گرمای بخاری

چاله رنگی. وسط آسمان آبی .

چو رویایی است که آرامت خواهد کرد .

شاید آنروز امروز باشد

روز آرامش دل! .

  • الهه فاخته 
  • کتاب شعرواره های سپید من 
  • شعر شماره 6

سایت رسمی الهه فاخته

مینوسیم برایت نامه ای به دلتنگی

شاید قاصدکی آمد پاورچین پاورچین

نامه ام را ید و به دستت داد

شاید مهربانی بکنی یک روزی

شاید قلبم را درک کنی که شکست!

شاید جبران کنی همه سختی هایم را


شاید شاید شاید .بهترینت باشم

شاید روزی برسد دشمنانت همه نابود شوند یا آنکه

تو همانی شوی که دلم میخواهد باشی

قهرمان. پر زور . قوی .

  • الهه فاخته 
  • کتاب شعرواره های سپید من 
  • شعر شماره 5

سایت رسمی الهه فاخته

گاه گاهی که دلم میگیرد

از سفره خالی و پینه های دل زخمی

نگاه میکنم به دستهای خسته ام

میبینم من با آنکه حسابم خالیست

ولی مهربانی دارم . قلب دارم و مرام دارم

گاهی شوق دارم . من خدا را دارم

مگر میشود با خدا بود و تنها بود ؟! .

  • الهه فاخته 
  • کتاب شعرواره های سپید من 
  • شعر شماره 4

سایت رسمی الهه فاخته

مثل یک جوجه قناری دربند قفس ,

هر شب خواب پرواز میبینم

اما صبح که بیدار میشوم ,میبینم در قفسم .

از خود میپرسم:” آیا این قدرت رویاهای من است

که هنوز با اسارت این قفس نفس میشکم!”

صدایی میگوید: چه قدرتی دارد عشق !

یکی نیست بگوید :عشق دست از سرم بردار

من مرگ میخواهم نه تو را .

  • الهه فاخته 
  • کتاب شعرواره های سپید من 
  • شعر شماره 2

سایت رسمی الهه فاخته

تو چون فرشته مرگ

در کمین گرفتن جانم

و من بسان جوجه قناری تشنه

در انتظار قطره ای از دریای محبت تو

ما محتاج مهربانی هم هستیم

مهربان تر باشیم با هم

شاید فردای من و تو فرق کند

تو باشی و من بروم .

 

الهه فاخته 

کتاب شعرواره های سپید من 

شعر شماره 1


سایت رسمی الهه فاخته

به نام او

آن قدر دوستت دارم که نمیتوانم بگویم نفسم بند آمده است،

آخر مجنون هم که باشی یک روز نفست در سینه قفل میشود

هیهات که نمیدانی چه میکشم در سفری که قرار بود زودتر از موعد بیایی

امشب دلم چه قدر هوای آغوشت را کرده است

لباس گرم بپوش

اگر خاری به پایم رود ، دردش آنقدر نیست که تو را سوار بر شتر دروغ میبرند

آه پروردگارا به داد م برس سخت خسته هستم

دلم برای دستهای مهربانت

نگاه معصومت و چشمانی به ژرفای اقیانوست

دلم برای آغوش همیشه پر تپشت

تنگ شده است سخت تنگ شده است سختتتتتتتتتتت

  • الهه فاخته
  • مقدمه کتاب شعرواره های سپید من 
  • پ.ن: اشعاری از کتاب حذف یا اصلاح شده است

سایت رسمی الهه فاخته

این زندگی ، چه کوته و ما چشم به سال نو

ما غافلیم از گذر دقائق عبور !

من یک مسافر و تو هم مسافری

دلدادگان همه یک شب . به شام دوست

دعوتند و ما چه دور !

باشد که احوال ساده من

می برد هوش از سر سرد اتاق

ولی

ای دوست می ترسی از هوس آشیانه ات ؟

من بی هوس .دل به دل تو سپرده ام


سایت رسمی الهه فاخته

شعر سپید درباره بهار

دفتر شعر سِتیا

شاعر الهه فاخته

1391/12/25

 

آوای شکفتن گل آمد

عطر زیبای گلستان آمد

می چکد قطره, از بام

می تراود نور از روزن شب از ماه

می خندد باز درخت

می بوسد باز نسیم هر دل را که مشتاق بهار است

این یعنی . هر کسی یاد تو است

باد بهار مژده از سبز شدن می دهد با بوسه

این یعنی.

هر کسی، روی تو را می جوید در ابر بهار

می پیچد شهرت تو در عمق خیال

 

بودن تو , معجزه زندگی است

باز، بیا و نهالی تو بکار در دل خوابیده هر رهگذری !

تو که آمدنت، این قدر قشنگ است

باز بیا تا بهار زنده شود !

می ترسم نکند بعد از عید باز زمستان بشود

 

اگر تو نخندی در این فصل

و اگر دست بر شانه همسفران نگذاری !

ای که آمدن فصل بهار رخصتش را ز تو می گیرد هر سال

رخصتی ده

بگذار من نیز یک گل بشوم

آن لحظه که گفتی . سبز و سرخ بیا

من بشکفم

 

فصل سرما, بی چادر گرم با فراموشی هر خوبی سرد است، پر سوز است

تو بیا فصل سرما را

زدنیای سیاه عرصه ما برچین

مگذار آواره ترین عاشق شهر شویم

با بهارت تو بیا !

معجزه ای در راه است .! شاید

پایان

الهه فاخته

25/12/1391


سایت رسمی الهه فاخته

سلام 

عزیزان بالاخره نرم افزار اندروید سایت الهه فاخته منتشر شد میتوانید از طریق لینک های زیر دانلود کنید

 

لینک مستقیم نرم افزار اندروید سایت الهه فاخته با فرمت apkلینک غیر مستقیم 

 

 

 

 

apk دانلود نرم افزار الهه فاخته


سایت رسمی الهه فاخته

شعر سپید شماره 11

دفتر شعر 1394

شاعر الهه فاخته

1394/1/16

 

مثل یک ماهی کوچک در آب , میخندم
به آسمانی که دیگر آبی نیست !
به آسمانی که دیگر روشن نیست !


میلغزم در دست ناجوانمردانه یک انسان
داد می زنم : “ کمک
کمک, ریه هایم بی آب است
تمایلی به دیدن صورتت ندارم , انسان !
من از ماری که به لانه ام نزدیک شود, میترسم


من فقط یک ماهی هستم
میخندم , به آسمانی که روزی, آبی بود
تو خرابش کردی!


چشمهای من , هنوز, میبیند
تو آسمان روز رویاهایم را با سیاهی نامردی, پر کردی !
می آید روزی که یا من میمیرم
یا آسمان رویاهایم رنگ بودن میگیرد .

الهه فاخته


سایت رسمی الهه فاخته

شعر سپید شماره 10

دفتر شعر 1394

شاعر الهه فاخته

1394/1/15

 

قلقلک میدهد بازوهایم را. بیداری !
زیر گوشم میخواند : چای, چای داغ !!!


چشمهایم رنگ خوابیدن شده است
آسمان, آرام است
و تمام خانه ها, چراغهایشان واقعا خاموش است !


یادم می افتد , فردا روز دیگری خواهد بود
شوق دارم
چون مادری که منتظر تولد فرزندیست
شاید یک کتاب, بهانه ای باشد
برای تولد یک عشق !
وای ! بیداری, خوابم می آید
کمی آن طرفتر بایست !
روزگارم سخت است , خوابم می آید !
خوابم می آید .

الهه فاخته


سایت رسمی الهه فاخته

شعر سپید شماره 9

دفتر شعر 1394

شاعر الهه فاخته

1394/1/13

 

از انتقام تو گذشتم
ساده گذشتم . با اشک !


تلافی دردی که به آن مبتلا گردیدم
سوزاندن عکسهای تو بود !


من قدرتم را در دلی دیدم که شکست


مدام در پی گوشه ای می گردم
چون حبابی معلق و گردان
در فضایی دقیقا وسط هیچستان !
کاخ رویاهایم ریخت , و غرورم که شکست
گوشها کر شده اند , چشمها ندید
اسم خدا را گفتی , اذان میخواندی
تو خدا را فهمیدی؟ . پس من چی ؟
در کدام آیین , چنین قانونی هست
که خدا را بستایی اما شیشه نازک دل, خرد کنی ؟


از تو گذشتم چون قلبم که شکست , ناتوان گشتم
انگار . عشق . رفت ,

از اول عید شادی .
در کدام دنیایی که با شکستن یک دل , شادی ؟
خدا جواب میدهد . ایمان دارم


شاعر الهه فاخته


سایت رسمی الهه فاخته
دوی ماراتون امسال را درحالی به پایان میبرم که درمنزل نشسته ام و آرامش و انرژی از دست رفته ام را مجدد به دست آوردم.

امسال شلوغ ترین سال زندگی ام بود.

ماه رمضان. خرداد،کلاسهای جدید و مبتدیان زیاد، مدیرانِ

فضای شهر را سکوت پر کرده است , هر کسی که می خندد و به خیابان می رود با نگاه های معنادار آنان که مجبور بوده اند به خرید آمدند مواجه می شود. انگار جنگ شده است . کسی از خانه بیرون نمی رود , وحشتی سرد شهر را پر کرده است.  و من چند روزیست به یاد پرنده های یاکریم لب پنجره ام افتادم . برایشان برنج و عدس و گاه بیسکویت و خرده های نان می گذارم . عدس را خام نمیخورند ! همین چند روز پیش بود که انقدر با من صمیمی شدند که یکیشان به داخل خانه ام پرواز کرد و به سمت اتاق گلهایم رفت ! و راهش را گم کرد . بیرون نمی رفت , و من مجبور شدم تمام گلدانهایم را پایین بگذارم و پنجره را باز کنم باز هم نمی رفت حتی می خواست برگردد که به زور بیرونش کردیم . پرنده بینوا ترسیده بود و نفس نفس می زد . نمی دانم یاکریم ها ذاتا چه پرندگانی هستند اما فکر می کنم زود اهلی می شوند با چندبار غذا دادن به خانه ام آمدند , اوایل روی یخچال می نشستند . جفت هستند گمان کردم دنبال ساختن آشیانه هستند افسوس من جای مناسبی برایشان ندارم . 

دیروز که تا صبح بیدار بودم ناگهان چشمم به درخت لب خیابان افتاد که جوانه زده است . پس هوا بهاری شده است و من فقط کمی مطبوع بودنش را حس کردم !به خیابان رفتم هنوز به بانک نرسیده دیدم چشمها به سمتم می چرخد بدون ماسک و دستکش ! آنقدر سریع به خانه بازگشتم که فراموش کردم بایستم و به جوانه های تازه و سبز درختان نگاه کنم مثل هر سال بهار ! 

نه انگار بهار آمده است . همه می ترسند بعضی ها هم هنوز در خواب به سر می برند ! جدی نمیگیرند و من می بینم روز به روز به آمار مبتلا شده ها اضافه می شود . باورم نمی شود یک ویروس بتواند مثل سلاح جنگی عمل کند .هیچ کس بیرون نمی رود . مشاغل مختلف تعطیل هستند و من سعی می کنم و مدام دعا می کنم بتوانم این روزها را بگذرانم . 


سال 1399 خیلی زودتر آمد . 

گلدانها را عوض کرده ام ,قلمه زده ام و خانه ام کاملا شبیه یک کنج سبز زیبا شده است .جلوی پنجره آشپز خانه دو گلدان اسپاتی فلوم گذاشته ام , روی میزم یک پتوس با برگهای قلبی و دیشب هم دو گلدان را یکی کردم و در گلدان سفالی که یکی دوسال پیش خریدم و بی مصرف مانده بودم کاشتم و عجب چیزی شد !

از پنجره آشپزخانه یک جفت یاکریم می بینم و از پنجره اتاق خواب یک جفت دیگر که بدون دانه و غذا آنجا می خوابند , من هم با صدای نفسشان آرام می گیرم . گاهی آب نما را روشن می کنم و مه ساز آن فضای اتاقم را رویایی می کند انگار خواب هستم . فنجانی چای گاهی هم قهوه خالص و دمی ترک , روی صندلی راک تاب می خورم و می نوشم .

گاهی یادم می رود چه اتفاقاتی افتاده است ! اما وقتی می خواهم به کوه بروم یا بیرون بروم یادم می افتد . از مرگ نمی ترسم اما از اینکه بعد از مرگ من چند نفر از عزیزانم غصه دار خواهند شد می ترسم , و از اینکه باز مثل سالهای گذشته تنفس سخت را تجربه کنم . مثل کابوس است , ریه هایی که با من می جنگیدند تا پیروز نشوم !


امروز دعا کردم خدا آدمهای ظالم و بد را از سرزمینم بیرون کند یا ببرد , خدا انسانهای خوب سرزمینم را بیشتر کند و آدمهای خوب را بر سرزمینم حاکم کند . 

درون خانه ام یک سرزمین ساخته ام . هر گوشه اش خاطرات شیرین , یک طرف نقاشی عزیزانم , یک طرف جفت یاکریم و غذا دادنش , یک طرف گلهایم , آه گلهای معصوم و شاد من که مرا مامان صدا می زنند !

دعا می کنم و از خدا می خواهم هر چه زودتر دلخوشی های مردم برگردد , از خدا می خواهم آدمهایی که فقیر هستند و به آنها سخت می گذرد را تنها نگذارد که این روزها کمرشان را می شکند . 

این بیماری با وجود بد بودنش , لطف خداوند را دوباره شامل حال من کرد و من که دیگر توانی برای ادامه روزهایم نداشتم را قدرتی دوباره بخشید . به تمام کارهای نکرده و عقب افتاده ام رسیدم . خدایا تو را به اندازه تک تک ذرات آفرینش سپاس و شکر می گویم , خدایا باز هم مرا دوست داشته باش ♥

 

فکر می کردم عید امسال چگونه خواهد آمد اما راستش همان 3 اسفند ماه که با من تماس گرفتند و کلاسها را تعطیل اعلام کردند فهمیدم زودتر آمده است . دیگر به فکر خرید یا سفره هفت سین یا چهارشنبه سوری نیستم , امسال زودتر آمده است و من حسابی گلهایم را بیشتر کرده ام انگار سبز انگشتی شده ام آخر مدتی پیش بود دعا کردم و گفتم خدا مرا سبز انگشتی کند , وقتی کودک بودم آرزویم از خداوند این بود که وقتی به بهشت رفتم خدا من را عروس گلها کند و این برایم سخت بود که سبز انگشتی نبودم . حتی یک بار اشک در چشمانم جمع شد و به خدا گفتم بخاطر این موضوع دلم می شکند و گریه می کنم . خواستم و حس می کنم آرزویم را برآورده کرده است , خدای مهربانم مثل همیشه منتظر است دعایی کنم یا چیزی بخواهم و مستجاب کند . 

 

راستش یک روز از خدا خواستم دعا کردن را به من یاد بدهد و من هر بار که میخواهد اتفاقی بیافتد ناخواسته ورد زبانم دعا می شود , حتی اتفاقاتی که می خواهد بیافتد را با دعا به زبان می آورم مثلا وقتی می گویم خدایا شکرت ممکن است یک ساعت یا یک روز مدام این کلمه را ناخواسته به زبان بیاورم و بعد اتفاق خوبی برایم می افتد . یا وقتی می گویم خدایا کمکم کن اتفاقی  می افتد که خدا بی آنکه کمکی آن لحظه بخواهم کمکم می کند !

 

این روزمرگی در این ایام رعب و وحشت , را در حالی میگذرانم که هیچ روزی مثل روز قبل نیست , و من میدانم کار خداست و هر روز دعا می کنم که خدا مرا همچنان دوست داشته باش ! این روزها با جرات بیشتری از خدا حرف می زنم , کسی با ذکرگفتنم کاری ندارد , با اینکه تیکه کلامم الله اکبر است , با اینکه تسبیح به دست دارم و من از این کارها انرژی می گیرم . 

به نظر من آرامش همراه با لذت , یعنی خوشبختی . و این خوشبختی را می شود در یک کنج سبز هم یافت . چیزی آرامشت را برهم نزند یا تو راهی بلد باشی که بتوانی گاهی برای خودت باشی , بتوانی خودت را آرام کنی در حالیکه لذت می بری ! مثلا دیدن یک فیلم در حالیکه ذرت می خوری به تو آرامش دهد و لدت ببری ! یا نگهداری از گلها ! بعضی ها مدام سفر میروند بعضی ها پیش خانواده هایشان می روند , بعضی ها همین که کنار فرزندشان باشند کافیست , بعضی ها با کتاب خواندن , بعضی ها با قهوه نوشیدن , بعضی ها با کوهپیمایی , بعضی ها با نوشتن . فقط اینکه آرامش باید لذت بخش هم باشد . آرامش به تنهایی کافی نیست !

 

این روزها که بهار خودش را به شهر ما نشان می دهد , دوست داشتم همه در تلاش و تکاپو و شادمانی بودند اما خب نیمه پر لیوان را می بینیم این روزها همه با خودشان خلوت کرده اند , شاید هم این روزها خدا را بیشتر صدا کرده باشند . این روزها کسی از خدا ایراد نمی گیرد همه از خود دلگیر هستند , از اینکه رعایت نکردند و مبتلا شدند و الان عزیزانشان چه می شوند و اینکه زنده می مانند یا خیر !

این روزها سخت می گذرد اما همین که می دانم خدا را مقصر نمی دانند خوشحالم ♥ شاید ایمان برگردد , شاید خود را پیدا کنند و به خدا برسند !

چند روز دیگر عید است , من این روزها را دوست دارم عید نوروز بهانه ای برای شاد بودن است و از خدای مهربانم می خواهم آدمهای خوبش را از دنیا نبرد و آدمهای خوب دیگر را داغدار نکند . الهی آمین 

 

دلنوشته های روزانه 

نویسنده الهه آجرلو- فاخته


سایت رسمی الهه فاخته
چشمهایم سنگین ازخواب شده بود که بلند شدم وقلمه های پتوس را دیدم! تصورکردم که اگر ریشه بزنند گلدان کاملا پرمیشود. یاد کنف هایم افتادم. صدای گلها راشنیدم، آرام میخندیدند. یکیشان گفت مارا آویزان کن!
ومن کنف هارا ازکمد درآوردم. آنهارا به لبه بطری شیشه ای پیچیدم. و فکر کردم یکی کم است.

دوباره پتوسها گفتند : این هم جالب میشود. دیدم گیلاس قلمه زنی خالیست، کنف هارا به نیمه اش پیچیدم
دوباره پتوس ها گفتند : ازین سنگ های رنگی. الان شستیشون و مریض نمیشیم.
مشتی از سنگ ها را ته ظرف ریختم.
اول میخی روی دیوار کنار تلفن زدم که دوباره پتوس ها گفتند ما را روی دیوار کنار گلها بذار. میخ هم داره. اول گوشه را دیدم دوگلدان پتوس!! زمان آبیاری راحت ترم. اما صدایشان را دوباره شنیدم اینجا دیگه کنار آشپزخونه.
اوه بله دقیقا دوتا میخ!!

نگران پوسیده شدن در آب بودم که باز با شیطنت گفت فقط دوقطره بریز. آهان رنگ آب عوض نشه.
واین شد که بردیوار خانه ام آویزان شد
پتوس های کوچک من

شعر زیبای معشوقه من

کتاب شعر جونی جونی یار جونی

 

شاعر الهه فاخته

معشوقه من

 

میم

می دونی وقتی که نیستی دل من بی تابه!

می دونی وقتی که چشمات ,

                اشک رو به یادش میاره,قصه من رو می دونه ؟

می دونی تو یه ذره نوری که دلت از دل من با خبره؟

می دونی چی کشیدم وقتی که دستای گرمت دور بود از دستای من ؟

می دونی چند بار شکستم ؟ چی کشیدم ؟

می دونی چند بار مردم و تو من رو زنده کردی؟

 

عین

عشقه که می تونه زنده کنه مرده ها رو

عشقه که می تونه به یاد بیاره خدا رو

عشقه که تو شهر بی وفایی  می مونه ,

                 زخمی میشه , اما هنوز امید داره!

عشقه که قانون نداره

عشقه که راه اون فقط دله

عشقه که چشمای کوچیکتو خیس می کنه

                                 ازون چیزی که می دونی!

عشقه که فراموشش کنی اسم تو رو

                 با شاخه های سنبلی داد می زنه

عشقه که تو بری اون می مونه

عشقه که تو نباشی

                 پیش خدا با اشک و مهر از تو میگه !

عشقه که

                جرأت  داره و می گه عاشقه !

 

. بقیه شعر معشوقه من را در ادامه مطلب بخوانید عزیزانم . 


سایت رسمی الهه فاخته

شعر زیبایی درباره اینکه چی میشه دل میشکنه

کتاب شعر جونی جونی یار جونی

 

شاعر الهه فاخته

گاهی وقتا دلتو بگیر تو دستات

نذاز آدما بفهمن که چه قد خالیه دستات

که بفهمن چیزی نداری بپوشونی دلتو

یهو به خودت میای . می بینی تیکه تیکه قلبتو بر می دارن

و تو دستات می مونه یه ه خون

می شینی تیکه های قلبتو از رو زمین جدا کنی

می بینی خیلی زیاده تیکه هاش

اگه همه تیکه هاش رو هم بچسبونی

                مثل روز اول نمی شه

                این دل دیگه دل نمی شه

شایدم                 واسه اینه

                بعضیا دولا می شن

                تیکه های قلبشونو بر دارن

                می بینن یه تیکه نیست

شایدم خسته می شن

شایدم می دونن دلشون دل نمی شه

می رن یه سنگ شبیه دل بر می دارن   می زارن جای دلشون

بعد یه مدت یادشون می ره . جای سنگ یه روزی یه دل بود!

می زنن چند تا دل رو می شن

                                                راستی, آخر قصه چی میشه ؟

شاعر الهه فاخته


سایت رسمی الهه فاخته

شعر زیر خاکستر غم ها گر می گیرم

کتاب شعر جونی جونی یار جونی

 

شاعر الهه فاخته

واسه این دل شکسته

مرهمی بیار رفیقم

سنگ سخت آتشینم

زیر خاکستر غم ها , تو اگه فوت کنی گر می گیرم


                واسه این دل شکسته

دست معرفت ندیدم

آهای آدمای خوش ذوق

بازی این دوره زمونه

بازی با دل نجیبه

می خوام دل غمناکمو

بردارم و برم تو جاده رفاقت

من دلی دارم, اگه کوچیکه .                اگه تنهاست

توی سینه آتشینشخاطر آدمی پیداست

دل تنهای منو تنها نذارید

آخه رسم روزگارانبی وفایی که نداره

آهای آدمای بی نام

چهره پاک دل رو سرپوش نذارین

به خدا

دل من,  توی سینه . می سوزه

تو کجای این جهانی؟


 شاعر الهه فاخته

دوشنبه : 26/10/1390


سایت رسمی الهه فاخته

 شعر عاشقانه ای ساده

 

کتاب شعر جونی جونی یار جونی

شاعر الهه فاخته

                میگم یه وخ بد نباشه

یهو می آم خاطره هاتو می چینم


                می گم یه وخ بد نباشه

میام یواشکییه برگ سبز

از جلوی در خونت بر می دارممی زارم لای کتاب

                می گم یه وخ بد نباشه

شعر گونجیشکای کوچتو حفظ میکنم

گاهی زیر لب وق می زنم

فکر میکنم آواز می خونم

                می گم یه وخ بد نباشه

                از کوچتون , یهویی پیدا می شم

میام می شینم و یه شعر میگم که توش پر از صدای توست

میگم تو اون قده مهربونی

که سبزه های کوچیک کنار جوی کوچتون

رو پای من بوسه زدن

می گم تو که اسم کوچتون مهربونه

فضای خونتون گرم و خوبه

چرا آخه چرا چرا چرا دنیای تو از ما سواست ؟

                می گم یه وخ بد نباشه

یکی بیاد بگه که توی کوچتون بوی منه !؟

یه شاعر خسته دلی

 که روی سنگ پله ای نشسته بود و داغ بود

                می گم بوی تو

تا روی آسفالت خیابونای شرق و غرب پیچیده بود

می گم دلت نسوزه واسه من

غرور من مثل یه شیشه می شکنه .

من فقط

                گذشتم از کنار کوچتون .

 شاعر الهه فاخته


سایت رسمی الهه فاخته

شعر ساده عاشقانه و شکر

کتاب شعر جونی جونی یار جونی 

شاعر الهه فاخته

می دونی سنگ صبورم گلکم

هر چی چشم، توی دنیاست خوابیده

اگه چشمهای تو رو

که رنگ دریاست نبینه !

اگه آواز تو، تو آسمونا نپیچه

اون پری مهربون قهر می کنه

واسه این صدای خاص

می دونی سنگ صبورم، گل من

من دیگه با چشمها کاری ندارم

     من دیگه دستهای گرمو باور ندارم

     هرچی عشق خوبه توی دنیا مال تو

هرچی زیبایی و عطر خوبه واسه تو

من موهای مشکیمو می فروشم

تا باهاش یه گیلاس بخرم

تا که هر وقت می بینم روی گلتیه پیک خالی بزنم

مست شدم  با نفست

 

من موهای مشکیمو می فروشم

تا برای قلب تو یه حصار چوبی بخرم

نکنه گرگ بزنه، زخمی بشه

قلب بزرگت گلکم !

همه عشقا سرابن . همه چشما گناهن

اگه عاشق بشم وتو نباشی عشق من

مگه میشه خدا قهرش می گیره

اگه آدم دلشو خوش بکنه

که یه دست دیگه جای دستهای تورو

زود می گیره !

 

من می خوام مثل عارفا تو کنج خونه، زندونی بشم

و همش به جای آب و دون

تو رو بخاطر بیارم

                                یاد اون دستای گرمت

که می گفتی: نازی نازی کوچولو، زود خوب بشی

یاد اون آغوش گرمت

که پر از طراوت گل رز بود گل من !

 

می خوام امشب پای خدا رو ببوسم

واسه این که تو شدی معشوقه من

می خوام امشب ذره ذرهوجود خدا رو ببوسم

که تو بودی، معشوقه من

شهرعجیبه و غریب 

بیا دستای منو بگیر، ببر . ببر ازاین شهر عجیب

که غریبا باید ارزونی کنن    دلاشونو !

اگه نباشی میمیرم

 

آهای مهربون من

منو با خودت ببر

گرگ این شهرمنو تیکه تیکه کرد

می خوام گرمای قلب منو

                                                تو ببینی

سرخی رخسار منو                تو، ببینی

                 این عشقه .                          عاشقم، عاشقتم

                اگه نباشی میمیرم .

 

بیا و،  دست بذار تو دست من

تا که اون آدم بد نظر نده رو تن من

می خوام امشب خدا رو ببوسم

که تو رو گذاشت تو راه زندگی من  .

                                                                1392/01/03

شاعر الهه فاخته


سایت رسمی الهه فاخته

شعر ساده درباره سفر و دل شکسته ها

کتاب شعر جونی جونی یار جونی

 

شاعر الهه فاخته

 

1391/07/28

بیا بریم سفر , یه جای پر درخت

شاید جزیره ای دور

شاید فقط یه قایق روی دریا بشه جزیره ی ما

 

بیا بریم سفر

ای یار مهربون , دستای گرمتو , صدباره بوسه زد

این موج دلنواز موج سفید روز

یکباره خسته شد این دل دل من

    بی عبور از لحظه های تلخ

 

بیا بریم سفر

از صفر تازه کن

این خستگی هنوز , سربار دست توست

باشه که شیشه ایه قلب  نازکت

اما دلِ رها . صدباره تازه شو

                در اوج خستگی

شاید یه روز بود , یک روز پر امید

میثاق دست توبا این دل خموش

شد راه تازه مندر بیکران خالص نور

شاید خدا هنوز

جانی نهاده در این سینه

ولی ای جان, جان من

مشتاق سفر شدم

تا کجا ؟

 

بیا بریم سفر

شاید که تازه شه

این رگهای سرد بی امید !

شاید دوباره شهر

پر از رنگ شد

رنگ سرخ قلب

ای یار ساکتم با من بیا

رها       رها شو در آسمان پر نگین

شاید یه روز

با هم به اوج عرف خدا  بریم

دروازه ی خیال نزدیکه برای این سفر

 

ای یار باوفا بیا

چون یوسف شکسته دل از بی رحمی برادران

بیا سوی حق . سوی دل

شاید قلبهای شکسته با هم

شکل عدد شوند یک یک

تنهاو یک شوند

شاعر الهه فاخته


سایت رسمی الهه فاخته

شعر ساده درباره دلتنگی عاشقانه

کتاب شعر جونی جونی یار جونی

 

شاعر الهه فاخته

یه دلتنگیه ساده نیست

                بی قراری رفیق !

یه دلتنگی از جنس نور

یه چیزی شبیه شکستن

 

یه دلتنگیه کوته و بی پایه نیست

ای رفیق !

شبیه تولد، به شوق اومدن

شبیه مهتاب، درخاکستری. رنگ شب

 

شبیه تل بارون خورده اطلسی های دور

یه چیز عجیب

یه حس غریب

یه نور !

شاعر الهه فاخته

 

شعر دیگری در ادامه مطلب قرار داده شد 


سایت رسمی الهه فاخته

شعر ساده غم و تنهایی

کتاب شعر جونی جونی یار جونی

شاعر الهه فاخته

                                                                                                   1391/05/02

 

واسه تنهایی من  گریه نکن

واسه بی تابی من اشک نریز

آخه میگن یه زمانی می رسه

هر کسی عاشق بی کسیه

می شه سردار یه روز .!

 

این صدای منه از دل دیوونه میاد

می گه بَسّه واسه تنهایی من اشک نریز

آدما کوچه ی مهتابی من رو

تماشا می کنن

تویی مهتاب , تویی دلدار

تویی لحظه دیدار

توهمون سرخیه عشقی

که نباشه

نمیشه دو تا همراه به راه

تا به کی کوچه ی واپسی رو جارو بزنم؟

بدو ای مونس من , بدو تا جا نمونی

من و تو

                با همدیگه یه دنیا می سازیم

                یکی گفتدیگه نمیاد

                یکی  گفت چرا بیاد؟

یکی گفت بیا بریم تو حوض نقاشی

                             با رنگ, تفریح بکشیم

دیگه بَسه این همه حرفو حدیث

شایدم خسته شدی

شایدم غم داری و

واسه دردهات یه گوشه شده مونس تو

شایدم .

اما هیچ وقت نمی گم

دور شدی

بدو مهربون من

صحنه زندگی جایی ندارهواسه تنهایی من

بدو تا سه نشده

قصه تنهایی رو از توی کوچه مهتابی تو

پاک کنیم

آب و جارو می زنم

شاید اون روز بیاد

که دیگه فاصله ها رو نبینیم

وقت پیروزی ماست

بیا تا دیر نشده

 شاعر الهه فاخته

 

شعر دیگری در ادامه مطلب قرار داده شد


سایت رسمی الهه فاخته

شعر ساده درباره بی تابی عاشقانه

کتاب شعر جونی جونی یار جونی

 

شاعر الهه فاخته

گل گلدونه من , ای هوادار تو من

مژده بر باد نوشتم

برسه

نامه بر قاصدک شهر سپردم برسه

تو که آثار دلت , رنگ صدای پریاست !

تو که با هر تپش قافیه  راز دلت

دل هوادار تو باشه گل من

عشق رو ، توی جاده دل تو می نویسم همه شب

تو که هر شب ، پرسه زن راه خدایی

تو عزیز

گله دارم ، چه کنم ؟

دوری تو واسه منرنگ سیاهه گلکم .


                گل گلدونه ی من

ای همه عطر تو شیدایی خونه ی کوچیک من

شب پره ، باز سرود

لب این پنجره ساده من

«به خدا ،

                 هر چی بهشت باشه همینه

 به خدا ،

                رنگ دل و حرمت عشاق همینه»

خونه کوچیک من

پر شده از عطر تو ای مونس من

کاش همیشه بمونی

کاش همیشهقلم پنجره های دلمو

تو به رنگ ساده ی نور بمالی

بکشی طرح دلم

که پر از شاپرک و قاصدکه.

هر زمان می رسه فصل بهار

فصل از نو شدن هر چه دله

اما

ساده بگم

تو خود فصل بهاری

هر کجایی ، هر زمانی

تو خودت شادترین نقطه آغاز زمانی


                گل گلدونه  من

ای هوادار تو من

شاید امروز از این کوچه خاموش

راهی از نور ببینی

رهگذر کوچه ساکت امشب بشوی

و من امشب

شاهد جای پای تو باشم گلکم

                این غبار روی دل من,

     دیگه از آه گذشته

  تو بیا و دستی ساده بکش

قدمی نو بشمار

اشک تر رو تو بچین

گله ها رو تو بکن

                ای گل ساده من

ای هوادار تو من

ساده بگذر

که من عاشق تو

ساده از سادگی دلت

سالهای زیادی شدم آشفته به خواب

                گلکم ساده بگو

رنگ این دوری ، سیاهه

طاقتم دیگه تمومه

تو بیا . . . !

 شاعر الهه فاخته


سایت رسمی الهه فاخته

شعر ساده اسارت پرنده ها

کتاب شعر جونی جونی یار جونی

شاعر الهه فاخته

 

 

پرنده ها وقتی اسیر می شن اسیر غم میشن

ماهم وقتی اسیر میشیم , اسیر غم می شیم

ما آدما, به اسارت می کشیم همدیگرو

حتی گاهی زندگی رو

 

آخه مهربون من

آسمون واسه همه یه وجب جا میذاره

باید که پرواز کنی .اوج بگیری

کسی که شوق پرواز نداره

بقیه رو اسیر لونش نکنه

کسی که حوصله لبخند نداره

بقیه رو غمگین نکنه

دنیای ما شاده نگاه کن و ببین

آسمون قدش بلنده

برگای سبز میخندن

رودخونه از ذوق,فریاد می زنه

ببین خدا شاده عزیز

 

پرنده ها وقتی اسیر می شن

اسیر غم میشن  . این قفسا, این قفسا

آدما , اسیر غم میشن

شاعر الهه فاخته


سایت رسمی الهه فاخته

شعر ساده برای خدای مهربان

کتاب شعر جونی جونی یار جونی

شاعر الهه فاخته

 

 

آهای ,آهای خدای مهربون

میخوام بگم , مرسی کنارم هستی

میخوام بگم,همه کسم تو هستی

اگه شهبانوی زمینم

بدون زمین خاکی

                نه شاه داره نه شازده

فقط بانویی هستم که اسمتو همیشه

میگم با دونه های تسبیح

اسم منو اون پریای مهربون گذاشتن

آهای خدای خوبم

خواستم بگم قربونتون میرم من

چه خوبه که بزرگترین تو هستی !

بالا سر این پایینیا تو هستی

خواستم بگم دوستت دارم

اندازه تک تک ذرات وجود دنیا

مرسی که هستی همیشه با من

تنها رفیق زندگیم,

 دوستت دارم

                خدای نازنینم .

شاعر الهه فاخته


سایت رسمی الهه فاخته

شعر عشق ساده 

کتاب شعر جونی جونی یار جونی

شاعر الهه فاخته

 

1389/03/08

 

این آدما

لباسای رنگی دروغو دوست دارن


میگم یه وخ بد نباشه

دلم فقط تو رو داره


میگم واسه کی بد باشه؟

مگه مهمه حرف آدمایی که همش دروغ میگن؟!!!

دروغ می پوشن و فریب میدن؟

میگم فقط کنار تو آروم میشم

میگم یه وخ تنها نشم

بدون تو اسیر خستگی میشم


باشه دلم شکسته

ولی بدون

رویای با تو بودنم همیشه هست

آخه تو رنگی از خدا توی چشماته


منو ببخش که خسته ام

به فریب آدما دل شکسته ام

شاعر الهه فاخته

 

شعری دیگری در ادامه مطلب قرار دارد .

 


سایت رسمی الهه فاخته

شعر نو درباره کودک دلشکسته و تنها

کتاب شعر صدای حق

شاعر الهه فاخته

 

1389/03/16

 

ما بین دل و سنگ 

مانده کودکی تنها 

سنگ باشد با بادبادک فردا؟!

یا که دل با سرخی امروز!؟

کودک دل شکسته قصه ما 

کوچک است, گناه دارد 

نزنید سنگ به قلب شیشه ایش 

 

باز با کرانه صبح 

می وزد ترانه ی باران 

تا شمیم صبح قشنگ, بنماید هستی جهان را پیدا

باز ستاره شب امروز, پشت نور خوابیدست 

و به خواب چهره پاک معصومی ست 

که به سنگ خورده خون آلود است 

 

باد می آید وزان وزان 

ابر می پاشد قطره های باران ا 

کودک قصه راه, بی پروا 

سنگ خورده است و بیمار است 

تب جان گداز عشق بیداری 

شده است ماورای ذهن خسته من 

 

آه, گرگ بره نما

به کجا می بری بادبادک کودک تنها را 

آه, چرا ماه نمی تابد زپشت ابر سیاه ؟

آه, گرگ بره نما 

چنگ نزن کودک قصه ما تنهاست چنگ نزن 

ای وای که دل شکسته ای را نمک زده ای


عاقبت اندیش, خدا با کودک تنهاست 

آه,گرگ بره نما همیشه پیروز است ؟ 

عاقبت اندیش, همیشه با کودک تنهاست 

او خداست .

خدا همیشه پیروز است 

 یکشنبه:16/03/1389

شاعر الهه فاخته


سایت رسمی الهه فاخته

شعر نو درباره تنهایی و عشق

کتاب شعر صدای حق

شاعر الهه فاخته

 

1389/08/01

 

دل تنهایم را بر می دارم 

کوزه به دست . با کمی از نان بیات 

می روم .

 در همین جاده خیسی که شبش آمدم و 

خیس شد از گریه من

 

نم زده کوچه تاریک مرا 

نم نور! نم مهتاب قشنگ ! 

امشب در کوچه خود ماه گران را دیدم 

که چه مستانه به قصد ابدی روشن شد 

در زدم . در چوبی نه به سنگ بل به دست 

در زدم واکن ای خالق من 

طاووسی آمد بیرون از کلبه محروقه من .

بال گشود 

رعشه انداخت به اندام تنم و چرا؟

این که کلبه من سوخته است خب مهم نیست 

این که من هیچ ندارم که مهم نیست 

لیک دل تنهای مرا زخم نزن! 

غصه دارم تو نکن

گر خدا غصه دهد,صبر دهد,شوق دهد

تو که هستی که لبم می گیری از خنده تنهایی خویش

غزل را برده اند انگار!

غزل پیوسته می گفتند 

 

و شعر روز!!!! تمام حرف من شعر است 

تمام قصه ام نثر است 

چرا عبرت نمی گیرند 

کلامت اشتباه گشته ؟؟؟ 

تو را اینک نمی بینند !!!

محبت کو؟

وفا دارم, وفایت کو؟ انسان . !

شنبه: 01/08/1389

شاعر الهه فاخته 

سایت رسمی الهه فاخته

شعر نو دخترک تنها و ایمانش

کتاب شعر صدای حق

شاعر الهه فاخته

 

1389/01/31

 

ذهن یخ بسته خود را می سایم بر خاطره ای 

من نمی دانم آن چیست !!

گرچه می دانم زین لحظه تاریک من است 

که به ره روشن نور, می رود نرم و سبک 

 

باد آمد . باران بارید 

دختری در طوفان قصه ریختن موج گران را می گفت 

باد آمد گلبرگ گلی را چید 

و به آواز شقایق که در آن دوری سقف 

له شد زیر پای باران, می خواند 

دختر ماند و کبوترها , رفتند زیر درخت  

دختر زیر باران رقصید 

“ ای خدایی که بزرگی, بدرود

ای خدایی که عظیمی , یارم هستی 

من دختر تو 

من نهراسم زین جا از طوفان 

قیامت شده بود!

همه رفتند دختر رفت, همه رفتند زیر سقفی 

اما دختر,زیر باران می رفت با طوفان 


کافه ویونا,باغ فردوس 1389/01/31 

شاعر الهه فاخته 

سایت رسمی الهه فاخته

شعر نو درباره تنهایی

کتاب شعر صدای حق

شاعر الهه فاخته

 

1389/03/08

 

دل تنهایم را می سایم 

می سایم تا که تنهایی من, پا نگیرد بخراشد دل را 

هر چه از غربت خود باز بگویم بسرویم چه کم است!

مادرم! دیشب درد چنان سینه کوچک من را بفشرد 

از وجود داد زدم من گناه کار بزرگم الله ؟

که تولد شده است عامل بودم ؟

 

آسمان می لرزد 

ماه در پرتو عشق 

دنیای وجودم , سوت و کور است 

به کجا راه روم 

من که اینجا بی باک ترین بنده تنهای تو هستم!

آه شکوه گفتم, آن چه گفتم نه که شعر نه که نثر 

من نمیدانم چیست 

اسمش را می گذارم رامه من با سرور خوبم الله

 

خط به معراج افق نزدیک است 

خط به مشی رویش گل پیوند است 

جمله زیباست اما شعر من راز من است 

زیر این واژه تنها گنجید راز تنهایی من 
نه در این سلسله واژه و خط 
ای  فلک دل تنهای مرا می بینی؟ 
آه , سپردم به زمان 
کوچه ام خلوت و گنگ است 
پایم . 
پایم انگار تیزی سنگ به خود دیده و خون آلود است 
چه کنم؟ 

من فقیرم مرهم نیست که آرام کند پای مرا بل 
این دل رنجور مرا 

آه ای زمان 
پیر میکده را تو کجا دیده و دیدی؟
 شاید او درک کند
من عاشق الله خودم 
من عاشق و خسته دلم 
من تنها هستم و رفیقم شده تنهایی من 

کاش بغضم می شکست 
کاش می شد که پرواز کنم 
آه الله 
بالهایم را در کدام عرصه گشودم که فراموشم شد؟

شنبه:08/03/1389
شاعر الهه فاخته

سایت رسمی الهه فاخته

شعر نو 

کتاب شعر صدای حق

شاعر الهه فاخته 

1389/08/01

 

کجا باشد زنی, مردی, کجا رفتند 

آه     و سنت کو؟


دلم غمگین غمگین است 

جسوران رفته اند انگار!

صداقت طرد گشته از دنیا

 

خداوندا نویدی ده

که کوران طعنه ام دادند 

اگر بینم خدایم کو!

نمی دانند, نمی فهمند, خدا در قلب انسان است 


خداوندا نجاتم ده

که می ترسم از این گمراهیِ تاریک

مرا می بینی و ماندم در این دنیا

مرا کی می بری یارم 

که تنها گشته ام در بین این کوران!


شاعر الهه فاخته 
 
عزیزانم شعر دیگری را در ادامه مطلب برایتان گذاشته ایم 
 

سایت رسمی الهه فاخته

شعر نو 

کتاب شعر صدای حق

شاعر الهه فاخته

1389/08/13

خدایا آرزو دارم 

و باد آمد, گریبان گیر

به دام ساحل تنها رها گشتم 

در این طوفان عصر نو!

 

شب آمد, خدا گریید

کودک گفت : “ خداوندا, شبم تاریک تاریک است 

دل ابری, فرو می ریزد از اندام سرخ شب, باران.

خدا گریید

و کودک باز می گفت : “ ندارم تا کسی بازی کند با من 

چرا امشب هوا دلگیر دلگیر است 

اگر می شد, به دنیا گفت: تمامش کن !

که من خستم ازین بی حرمتی ها, دل 

چرا چشمان من خیس است؟

چرا هر شب نگاهم سوی آبادیست

آبادی, نا کجا آباد رویاهاست !

صدایم را به گوش مرغ شب, دادم

و صبح, چشمان من آرام, نمی گریم

ولی انگار خدا گرییده است, ای دل !

دلم , می پیچد از تنهایی مزمن

دلم, امشب هوای رفتن از کوی دارد 

خدایا, خسته ام 

زبانم, گنگ گشته  خدا. لالم؟

چرا این دختر تنها شبش خیس است؟

چرا این دختر تنها زبانش لال گشته از سرمای تنهایی؟

چرا چشمان من غم دارد ای زیبا؟

مگر این نیست, تو هستی؟

اگر ماندم, برای توست 

اگر شعرم کسی خواند گمان دارد

که من تنهام, که من بی کس ترین تنهام 

ولی عشقم, اگر ماندم, به عهدم خالقم الله

اگر مرگم شده تنها کاشِ دنیایم 

دلیل این است, که من آغوش گرمت را 

به دنیاها نمی بخشم!

تو را می خواهمت الله . 

اگر بیتاب بیتابم,تو را می خواهمت الله !

نجاتم ده که من می خواهمت الله!

شاعر الهه فاخته 

 

پنج شنبه : 13/08/1389


سایت رسمی الهه فاخته

شعر نو بازی رنگ ها و بوم رنگ

کتاب شعر صدای حق

شاعر الهه فاخته

 

1390/08/30

 

رنگ و رنگ  . 

بوم رنگ 

بازی رنگ در رنگ 

“ گاهی می کشی رنگی بر بوم 

تصویر هر چه باشد تو نقاشی

بد باشد می کشی طرحی نو 

تو خود سلطانی”.

 

رنگ و رنگ 

بازی سایه و رنگ 

سایه تک رنگ 

هارمونی میله های زندانم تک نیست 

تکرنگ می کند سرد احساس داغ مرا 

گاهی می گذارد کلاهی بر سر, شنلی بر دوش 

تا تمام حجم رنگ را پر کند از خود 

اما من می دانم, همه می دانند 

هویت رنگ نمی پذیرد پایان

من می دانم سبز, تکرنگ است

آبی, تکرنگ است 

اما سبز, آبی نیست

سبز و قهوه ای گاه پررنگ, گاه کمرنگ

می شود,جنگل سبز

آسمان آبیست با رنگ سپید, آسمانیست 

رنگ و رنگ, بازی رنگ

تکرنگ زیبا نیست

چون کبوتری مانده از جفت, سوا

در کوچ, خبری از تنهایی نیست

بی هراس, من دلم می خواهد پرواز کنم

بگذرم از جنگل, از دریا

آنجا, بالای ابرها  از آنجا, آسمان ,همیشه یکیست

یکرنگ است اما تکرنگ نیست, بی وفا نیست

کاش می دانست آدم غافل, بدی. بی رنگ است!

تکی, تکرنگ

بوم نقاشی زیبا نیست با یک رنگ.

 

1390/08/30

شاعر الهه فاخته 

دکلمه این شعر زیبا را با صدای بانو الهه فاخته در ادامه مطلب بخوانید 

سایت رسمی الهه فاخته

شعر نو عارف و من و آغوش خدا

کتاب شعر صدای حق

شاعر الهه فاخته

 

 

عارفی را دیدم 

در بیابان, پای یک بوته خشک 

می گفت :  " سلام, بر تو ای ناز نگاه 

نفست پر آگین

شمیم خنک سرد تو را باید 

به خراباتی ببرم "

 

من که عاشق بودم, فهمیدم

ماجرای دل و معشوقه ماست!

بوته و عطر و نگاه 

همگی توجیه نگاهند ,  بهانه ست!

از بوته به دل , از دیده به دریا

دل و دریا چه شود!

عاشقان,پاک ترین دل به معشوق زمانند 

 

فتنه ها را باید شست 

روح من در قفس است 

میله ها را بکنم ؟

آه ! بالم , بالم که شکست 

باشد عیب ندارد, من در آغوش خدا می گریم

پاهایم را بکنید 

کور کنید چشمان مرا 

درد, در درد غوطه ورم, باشد که شود صبح. 

 

من در آغوش خدا می خوابم 

شاعر الهه فاخته

سایت رسمی الهه فاخته

شعر نو  داروگ ها

کتاب شعر صدای حق

شاعر الهه فاخته

 

1390/02/05

 

داروک ها می خوانند .

زیر چتر درخت, روی شاخه ی سرد 

حس نو بودن, حس تازه, می آید, آوا

انگار در گوش جهان می خوانند

« آزادیم, آزادیم 

می خوانیم, می یابیم

یار دیگر می خواهیم »

اردک ها 

می روند در پی راه آبی 

تا کجا ؟

بودن, بودن و ماندن, قانون است 

تا خدا می خواهد, بودن, قانون است 

آرام, پرده ی شب را 

می کشد, هوری پاک خدا

به به, عطر شادابی یک غنچه گل می آید 

رنگ آب, رنگ شادابی قورباغه های عجیبی ست 

که در فاصله ای نا پیدا,می خوانند 

شب می آید, آرام 

رخنه می اندازد بر پلک 

می خواهم امشب, مهمان باشم 

می خواهم از سفره دوست, تکه نانی بردارم 

 

 و با  آرامش موج , نفسی تازه کنم

که از آرامش رفتن و آمدن اردک هاست

 

آه, باز شبی می آید 

و من, در طلب نور خدا

دست به دامان طبیعت زده ام

آرام, باید رفت 

شاید , پشت درختان 

یک پری منتظرست تا نویدی بدهد از صبح 

باید بروم, وقت آرام الهی, آمد 

شب معراج,

در میان داروگ و اردک و آب 

می پرد لحظه ی معراج به درگاه خدا 

اما 

قورباغه ها همچنان می خوانند!

باید بروم  .

 

دوشنبه:05/02/1390

“ این شعر الهام گرفته شده است از پارک ملت, دریاچه راکد , از روشنی آفتاب تا دم دمای تاریکی شب”


سایت رسمی الهه فاخته

شعر نو 

کتاب شعر صدای حق

شاعر الهه فاخته

 

1390/10/26

 

ما را چه حال 

ای روزگاران اندیشه کن 

من در میان وحشت چشمان خود 

راهی به سوی نا کجا آغاز کردم, در جهان

 

ما را چه حال

این دل, غریب آشناست! 

در موج مواج قایقم پارو ندارد

ای ناجی طوفان دریا 

فرصت دیدار نیست

زود آی بر بالین خسته ام 

 

مارا چه حال

در سینه دردی خفته است

انگار تاوان زخمی کهنه را باید دهم 

می سوزد این چشمان من 

می سوزد از بی مهری تندیس های سنگی این سینه ها 

 

ما را چه حال 

هیهات 

ما را چه حال؟

شاعر الهه فاخته 

دوشنبه


سایت رسمی الهه فاخته

شعر نو  بی وفا

کتاب شعر صدای حق

شاعر الهه فاخته

 

1390/12/27

 

بی وفا, بی وفایی می کنی 

درد ما را تو دوچندان می کنی 

در دیار عاشقان جرم بی وفاییست ای رفیق 

 

بی وفا, بی وفایی می کنی

غمهای ما را تو دوچندان می کنی 

در دیار عاشقان بی وفایی جرم گشته است ای رفیق !

هر کسی بی وفا شد رفت از شهر دل 

با وفا باش و بمان 

روزی ما تنگ گشته در این دیار 

یار,یار خوش صحبت, رفیق راه ما 

خرمی از دل گفت و مجنون گشتم از چشمان او 

من وفا دارم, وفا دارم بمان 

اهل دل هستم,

 خدا از دیار اهل دل 

آگاه و بیناست ای رفیق 

گرچه من تنهای تنها 

گرچه من

 بسترم کوچک, اتاقم سرد سرد 

لیک در قلب کوچکم, کلبه ای دارم بزرگ 

جای هر کس نیست در کلبه ام 

خانه ی دل را بزرگ تر کرده ام 

ای رفیق با مرام ناز کن, ناز کن با این دل پر طاقتم 

اما عزیز کاروان , پیر گشتم در کاروان راه دوست 

با من بمان گر عاشقی 

گر فارغ از هر نهی و قوانین تهی 

چون من .  پروانه گون, پرواز کن ای رفیق 

اهل دل هستم, کلامم روشن است 

این من و این جام و این دل 

هر چه می خواهی بکن

اما بدان این خدای عاشقان, با من است, 

 با من تنها و عاشق ای رفیق.

شاعر الهه فاخته 

سایت رسمی الهه فاخته

شعر نو  درباره زندگی

کتاب شعر صدای حق

شاعر الهه فاخته

1390/11/05

زندگی شاخه گلی ست .

خار دارد و عطر 

می پراکاند طنازی خویش 

تو اگر شاعر باشی, می فهمی 

 

زندگی یک شعر است 

ساده می شود گاهی خندید از پس درد

می شود گاهی گریید از شوق 

حتی گاهی, مثل دیشب 

خدا هم می گرید از ذوق با باران 

می زند فریاد با رعد 

گاهی خدا هم با بی صبری ما می گرید !

 

زندگی یک شعر است, ساده 

خطی بین من و تو , با نگاهی آرام 

سوی هجران کبوتر

سوی روییدن یک شاخه گیاه 

مثل یک شبنم,ذوق دیدن از بالا 

مثل یک باز, سبک .  در پرواز 

زندگی, رسم ساده یک خط است 

راحت, آرام

رنگ نور

 رنگ بیداری یک دیده پاک

از کجا تا به کجا, رنگی از شوق و امید

جنسی از لبخند خدا

آری, گاهی 

مهربان می خندی

تلخ می گریی و نمی فهمند 

خندیدن و گرییدن از چیست؟

 

 

آن گاه خدامی گرید, گاهی می خندد.

شاعر الهه فاخته

سایت رسمی الهه فاخته

شعر نو راز سکوت

کتاب شعر صدای حق

شاعر الهه فاخته

1390/11/17

سر کوچه دلواپسی کودکی دیدم 

پای عریان می دوید 

لب فرو بستم 

آخر, من هم گیوه هایم پاره است 

راز سکوت!!!!

آشفته شدم 

لب فرو بستم 

شدم در جوانی پیر ای همسفرم

می شمارم یک سکوت 

می شمارم صد سکوت 

راز این شعر را می شمارم محترم 

مرحبا ای همسفرم

 

شاعر الهه فاخته


سایت رسمی الهه فاخته

شعر نو آواز من

کتاب شعر صدای حق

شاعر الهه فاخته

 

1390/10/24

 

شعر آواز من است 

شعر رنگی از قلب من است 

چه زمستان سردی, نه؟

من به یک شعله گرم, می نازم 

این شعله, قلب من است, قلب شیدای من است 

تو نمی بینی قلب شیدای مرا 

من با دیده ی من می نگرم 

من وجودم زخمیست , خاطره دارم از سرما 

 

چه زمستان عجیبی؟

دیشب باران بارید 

ترسیدم از رعد 

امروز سوز عجیبی آمد 

 

شعر, رنگی از قلب من است 

رنگ سرکشی احساس است 

آه 

در باور چشمان تو ای یار 

من, اینجا, در سرما 

یاد چشمان تو افتادم 

گرچه خاموش ترین قلب جهان را داری 

من احساس تو را می  فهمم

شیدا , شیدا 
قلب من اکنون شیداست 
از روشنی رویش نور 
آن که بالای سرماست 
می داند 
قلب من ملتهب است 
آه  . 
1390/10/24
شاعر الهه فاخته
 

سایت رسمی الهه فاخته

شعر نو غمگین 

کتاب شعر صدای حق

شاعر الهه فاخته

1390/07/17

دلم گرفته از این سیاهی شب ها 

چرا سحر نمیشود هر شب 

به لحظه ای که می دهد سردی پاییز 

اتاق کوچک من یخ زده از این غربت 

 

چرا سحر نمی شود این شب ها ؟

در آستانه رفتن و بودن 

دلم عجیب گرفته بخاطر بودن 

چرا به لحظه خود نمی شود پایان 

 

دلم گرفته از این لحظه های آنی مرگ 

چرا نمی چکد در لحظه لحظه زندگی ام 

دوباره شد بعد و سحر به باغ ملائک 

دو بوسه زد امروز 

دوباره در گذر ثانیه های عمرم 

دلم گرفت و دلی نپرسید 

“ غم گران تو چیست؟ “

دلم گرفته از این ظالمان دوره سرد 

چرا نمی شود پایان درد!

چرا نمی گیرد آرام درد!
دلم گرفته از بی رحمی پاییز!
دلم گرفته از هر فصل !
چرا نمی شود پایان 
لحظه تکرار 
دلم گرفته از این ظلم و سیاهی شب 

دلم بهار می خواهد 
روشنایی نو 
دلم سفر می خواهد 
به راه آخرت و پایان 
 
شاعر الهه فاخته
یکشنبه : 17/07/1390

سایت رسمی الهه فاخته

شعر نو دروغ و لایق عشق خدا

کتاب شعر صدای حق

شاعر الهه فاخته

 

1390/11/05

 

کسی گفت: معرفت شیره جان است

کسی گفت :

من در این بهبهه شهر شلوغ 

دل به این تیکه قلبی دادم 

که پر از معرفت است 

که پر از عشق و وفاست 

نه به این شعر که دستم خالیست 

نه به طغیان دروغ 

 

دل به دلدار زدم 

بسته شدم در وادی دور 

وادی دور کجاست!

من آکنده شدم از این خشم بزرگ 

و فروخوردم دردی چه بزرگ!

وادی دور به خاکیست که هر ذره آن 

رنگ زیبای تن یار شده ست 

وادی دور همان شهر بزرگیست که معشوقه من 

لب به لبخند گشود 

از دوری او خسته شدم 

از بی باوری پنجره ها خسته شدم 

تا به کی سردی فصل ؟

حرف ناپاک لب پنجره هاست؟!


تا به کی فصل دروغ
تا به کی سردی و سوز و دروغ گرما؟!

از دروغ خسته شدم 
چه کسی لایق عشق خداست؟؟؟
شاعر الهه فاخته 

سایت رسمی الهه فاخته

 شعر سپید دل شکسته شماره 58

دفتر شعر 1394

شاعر الهه فاخته 

1394/12/27

 

آه ای الهه ناز

بگیر مرا سخت درآغوش

به شدت دچار بی‌مهری مردم شده ام

این نفع چیست که کودک سه ساله می‌داند و من نمی‌دانم ؟!

 

چند ماهی‌ست که شب‌هنگام تیر می‌کشد قلب شکسته من

بسان ماهی که دو نیم شده بین روشنی و تاریکی

نصف دیگر قلبم مانده در دستان کسی که شکست آن‌را

نه بی‌قرار, نه خسته و نه غمگین

افسرده ام از زمانی که دلم را شکست شاهزاده سوار بر اسبم

زمین‌گیر زمان شده ام

بزرگ شده ام شاید هم پیر !

 

تمام شعرهای من, وصف حال من است

نه کسی می‌شنود, و نه شنیده خواهد شد

 

الهه شاعریست که نگاهش شعر است

تبسمش شعر است

نوک انگشتانش کلاویه های شعر اند .

 

الهه شاعریست که تمام زندگیش شعر است

و یک‌سال است که شکسته است بدجود

و یکسال است که افسرده شده

از چیزی که نبود و تهمت شد

از چیزی که بود و دیده نشد !

و از سرقت احساسم

عشق , شاید گناه بزرگیست که من کردم

شکست کوزه عشق و من یک‌سال است که افسرده شدم

ورزش و شعر و آواز

شاگرد و ترقی و پرواز

دیگر اثر نخواهد کرد

من الهه جنگ شده ام , درست

دیگر شکسته شدم , وقتی نیست

شاید آخر دنیا همین باشد

بشکند قلبت, و نتوانی که برخیزی

خدا الهه شکست بشنو

آخز این مصیبت چیست ؟ بگو

شاعر الهه فاخته


سایت رسمی الهه فاخته

 شعر سپید غم شماره 57

دفتر شعر 1394

شاعر الهه فاخته 

1394/12/27

 

سالهاست به زمین چشم میدوزم

از ترس اینکه نکند

نگاه کنم و

بشکند شیشه محبت من

بی دریغ مهربانی , جایز نیست . !

به اندازه جنبه ها , پر کن درون کسی را از محبت خود

گناه نیست

انسان پر خطا, بی خطانیست

و من افسرده از این محبت بی دریغ شده ام

هر چه کردم, تیر شد حواله به قلب

افسرده ام در میان ظرفیت آد مها !

عذاب, کم شدن درک آد مهاست !


ای الهه مهربانی که پر از احساسی

به هر کس قدرجنبه اش محبت کن

غیر این وظیفه شود .


یاد بگیر که بگویی نه !

 

آخرین چهارشنبه آخر سال: 27 / 12 / 94

شاعر الهه فاخته


سایت رسمی الهه فاخته

شعر سپید دیگر اعتمادی نیست شماره 56

دفتر شعر 1394

شاعر الهه فاخته

 

1394/12/27

 

دیگر اعتمادی نیست . !

به خودکار آبی ظاهرا سالم که قطع می‌شود ناگهان میانه خط

به نگاه مهربان پیرمردی که هیز است و من نمی‌فهمم

به دست‌های یک جوان که به قصد کمک می‌گیرد دستان مرا

تا بدون اجازه بگیردم در آغوش !

 

دیگر اعتمادی نیست

به خواهر, , خاله

و حتی کودک دوساله پاک

 

دیگر اعتمادی نیست . !

به کمک کردن بدون نیت بد

وظیفه شدن, لطف تکراری , اجباری .

 

دیگر اعتمادی نیست

به کاغذی که خیس می‌شود با بخار اتاق

 

 

سال‌هاست به زمین چشم می‌دوزم

از ترس اینکه نکند نگاه کنم و بشکند شیشه محبت من

بی‌دریغ مهربانی , جایز نیست . !

به اندازه جنبه‌ها , پر کن درون کسی را از محبت خود

گناه نیست

انسان پر خطا, بی‌خطانیست

و من افسرده از این محبت بی‌دریغ شده ام

هر چه کردم, تیر شد حواله به قلب

افسرده ام در میان ظرفیت آدم‌ها !

عذاب, کم شدن درک آدم‌هاست !

ای الهه مهربانی که پر از احساسی

به هر کس قدرجنبه اش محبت کن

غیر این وظیفه شود .

یاد بگیر که بگویی نه !

آخرین چهارشنبه آخر سال: 27/12/94

 شاعر الهه فاخته


سایت رسمی الهه فاخته

شعر سپید آن روزها گذشت شماره 55

دفتر شعر 1394

شاعر الهه فاخته

 

1394/11/06

 

آن‌روزها گذشت

که ستاره ای چکید در آسمان شهر من

آن ذوق‌ها , جعبه‌های شیرینی

در هیاهوی کوچه‌های نسبتا نم‌ناک

از قطره‌های شوق ایرانی !

 

آن‌روزها گذشت

ذوق دیدن مسابقات جهانی , پشت جعبه جادویی برقی

گریستن از پیروزی یک مبارز و دیدن بوسه‌هایی سمت خدا .

مدال‌های طلا و پرچم ایران

ذوق در صدای من و همسایه‌های کوچه یمان

 

آن‌روزها گذشت

احترام به پیرزنی در اتوبوس

برای نشستن روی صندلی شکسته آن

و احترام پیرزن به دختر تازه رسیده به سن بلوغ

آن‌گذشت‌ها , مهربانی‌ها

آن‌شوق‌ها

یک‌روز کسی بهترین بود میان مردم ما

و مردم ما حمایتش ‌کردند

شد ستاره ای و پر نور در کشورمان

ناگهان چه شد, غرور شهرت گرفته یقه تمام ستاره‌های ایران را

چشم باز کردیم و دیدیم ستاره دیگر نیست

آسمان کشورمان کم‌کم تاریک می‌شود و بدون ستاره انگار !

این عاقبت به خیریست ؟؟؟

آیا دملی ست که وقت ترکیدنش اکنون است ؟

آیا ترو خشک با هم می‌سوزند؟

نمی‌دانم این همان بعد هر سختی آسانیست ؟

که ستاره بعد تحمل سختی, رفته اند جای آسان‌تر ؟

جایی به جز کشورم ایران !

آسمان ایران بی‌فروغ شده است و فروغ هم دیگر نیست

 

بقیه شعر سپید آن روزها گذشته در ادامه مطلب 


سایت رسمی الهه فاخته

شعر سپید شماره 54

دفتر شعر 1394

شاعر الهه فاخته

 

1394/10/27

 

این خون که چکیده روی دفتر شعر

شعرهای شاعریست که شکسته اند قلبش را

بسان مرغ سر کنده , بی‌گناه از گناهی که به اسمش زده اند

اوضاع و احوال هر شبم, شعریست

گاه می‌چکد روی دفتر شعر

گاهی نه

دلم بحال دل شکسته ام می‌سوزد

چه بی‌گناه , چه بی‌گناه دل بی‌قرار عاشق !


زیادی اشعارم, از این شکستگی ریخته بر دفتر شعرم

چه کنم پیشه ام شعر است و جیبم خالیست


نه گناه کارم نه بی‌گناه

نه سرگردان , نه سعادتمند

گاهی پا بر ابرهای خنک حس می‌گذارم و می‌شود شعری

بی‌گناه است این دل ساده من , باورکن .

بامداد یکشنبه : 27/10/94

 شاعر الهه فاخته


سایت رسمی الهه فاخته

شعر سپید تولد من و احساس شماره 53

دفتر شعر 1394

شاعر الهه فاخته

1394/10/27

 

امشب چه شبیست ؟

دو قدم مانده که پایان بگیرد شنبه دی‌ماه

خبری می‌آید از کل جهان

ایران یک طرف و کل دنیا در طرفی دیگر

 

روز تولد من , یک کیک خوش طعم ناب

یک بوسه از پدر

یک بوسه از برادر کوچک

و یک وجب ذوق یک کودک از فوت کردن شمع تولد من

بیست و نه ساله شدم و تمام اندوخته ام غم و رنج است و عذاب وجدان

از بودن و دیدن و سکوت کردن بی‌گاهم

 

گل لاله را پشت یک سکه طلایی دیدم

یادم افتاد زمین چه‌قدر گل دارد

این عصر دارد به کجا می‌تازد ؟

 

آیا برای نگه داشتن زیبایی, خود زیبایی ملاک نیست ؟

چرا برای ماندگاری یک گل

نقشی کشیده اند پشت یک سکه 500 ریالی که اکنون شده بی‌ارزش

دنیا به کجا می‌تازی ؟ صبر کن, کمی آرام‌تر


دو قدم مانده به صبح , خبری خوش می آید

مردم شهر می خندند

اما هنوز غم سنگینی پشت لبخندشان پیداست

و من معذب از خانه ای که در آن می‌خوابم

دیگر حرف نامهربانی پدر و خواهر نیست

حرف دنیای بی‌رحم است که خلاصه شده در یک گوشی همراه !

 

و من امشب بیست و نه ساله شدم

در روز شنبه, روز شروع هفته

آسمان شب کاملا خونسرد است

ماه هلال نقره فامش را نشان چشم‌ها می‌دهد

و فقط عابرانی می‌فهمند امشب ماه چگونه است که تنها هستند !

و من دلم می‌خواهد بگذرم از تیری که به احساسم خورد

لعنت به آن کسی که احساس آدم را نشانه می‌گیرد

بخصوص وقتی عشق را به جانش هدیه دهی

می‌فهمی ؟

کسی که عشق تو را می‌گیرد بکشد احساس لطیفت را

و من دو سال است که می‌خوابم

شاید معجزه ای, مسیرش به من بخورد

یا پر بگیرم . یا زنده شوم

امشب , شب بزرگی بود

افسوس که ساز غبار گرفته , خوابیده

تازگیها بی‌خیال شده ام

بی‌خیال حرف آدم‌ها

بی‌خیال کنایه‌ها و تنش‌های آدم‌ها

تازگی‌ها بی‌خیال حرف شده ام

امشب بی‌خیال .

شب خوش !

یکشنبه : 27/10/1394 ( 15/3 بامداد )

الهه فاخته


سایت رسمی الهه فاخته

شعر سپید بهشت با قلم من شماره 52

دفتر شعر 1394

شاعر الهه فاخته

1394/10/26

 

در سلول انفرادی هم که باشم

یک قلم و یک دفتر می‌تواند بویی از بهشت باشد !

می‌نویسم و می‌شود شبیه شعر . حرف‌هایم

چیزی از جنس من

این زبان من است که روی کاغذ می آید !


بهشت اینجاست

چکیده شده از قلمی روی خط

از بین انگشتان پر حرارت من

در این شب , شب تولد من با ستاره تاب‌ناکم

 

بهشت , زبان من است

که ازنزدخدا می آید روی خط

شاعر الهه فاخته


سایت رسمی الهه فاخته

شعر سپید اینجا بهشت است یا زندان ؟! شماره 51

دفتر شعر 1394

شاعر الهه فاخته

1394/10/13

 

 

امروز سیزدهم دی‌ماه است

سیزده و یک دنیا نحسی ؟

فکر کنم امروز, روز مجازات بدکرداران است

شاید . شاید شاید

سوسکی را کشتم

آمدندو به جرمی, دستبند زدند و بردند

به تبعید گاه نمی‌دانم گاهی !!

دیشب انگار که هزیان می‌گفتم

تبعید شده پهلویی به افسران غم می‌گفت :

" مدام می‌گوید دلم زخمیست , گناهم چیست ؟

بی‌گناهم "

شنیدم افسرغم می‌گفت :

به خانه اش که رسیدیم آشفته و خونین بود

خانه اش آوار شده بیمار بود

اگر نجاتش نمی‌دادیم , می‌مرد

بلند شدم از بستر و فریاد زدم

" اینجا چه تبعید گاهیست که مرا آوردید ؟ "

افسر غم گفت : " آرام باش نازنین بانو "

روح احساس تو را کشتند تا به دادت برسیم

خانه ات ویران شد ( خانه دل را گفتند )

 

تازه یادم آمد !!!

جرم من کشتن سوسک نبود

اصلا جرمی نیست

من شاید به بهشت آمده ام ؟!!

دست روی قلبم گذاشتم و دیدم پر خون است

گفتم : نه در بهشت غم نیست

اینجا کجاست شاید زندان اجباری !

که به اسم آرام شدنم هر از گاهی افسرغم می آید

و من را با زور می آورد اینجا

گاهی می‌گریم و گاهی می‌خوابم

 

از خواب بیدار شدم

دیدم بالشم نمناک است

خندیدم و گفتم یک خواب است

ناگهان چشمم افتاد به بخاری

دیدم روبرویش سوسکی زیردمپایی له شده است

ترسیدم

خواب بود یا بیداری ؟

 

شاعر الهه فاخته

 


سایت رسمی الهه فاخته

شعر سپید هوای شهر و تهوع از نگاه بشر شماره 50

دفتر شعر 1394

شاعر الهه فاخته

1394/10/12

 

نشسته ام روی سپیدی سنگ اتاق

شب است و هوا سرخ از حالم

گرفته ام عکس تو را در دستانم

قد و قامت رعنای تو را می‌بوسم

 

امشب . حال و هوای دگری دارم

دلتنگ از دلواپسی گذشته‌هایم

آن‌شب که تو را دیدم و بدتر شد

قصدم فهمیدن عشقم بود که نشد

خدا در جریان احساسم بود

هر چه کردم از ته قلبم بود

غرور تو , علت شکستنم شد آن شب !

غرور من , پنهان کرد حسم را آن شب


پشیمان از نگفتن دوستت دارم

و شاد دشمنانی که گفتند مثلا دوستت دارند

نشد, نشد که بگویم اسیر دل شده ام

در تب و تاب عشق می‌سوزم , اسیر شده ام

هان غم ! فرصتی به دل شکسته من ده

دگر پیر شده ام, کمی تامل ده

شکسته روز و حال و نفسم این شب‌ها

هن‌هن تنفسم , سنگین است

هی غم ! رحم کن, پیر شده چشمانم

که به گریه خسته و ز آه لبریز است

نشسته ام که خدا, چاره ای جوید

حق برای این دل بود , که مفت شکست


کجا گلایه کنم که کعبه ویران شد

قبله رو به شمال بکنم یا شرق ؟

در روزه مرموز بشریت امروز

اگر گلایه کنم, روز می‌شکند

 

دلم کمی هوا می‌خواهد , هوا در اینجا نیست

نفس به شماره افتاده و ناجی نیست

کجا روم که هوایش بوی عشق ندهد !

که بوی عشق, بوی عطر تو است , همه‌جا هست !

کجا روم نفس نکشم که شهر کثیف شده است

تا حرف حق بزنی , همه سپاه حق شده اند اما درجناح دگرند

این عصر, عصر ساختن است و قدرت طلبان بی‌خدا به اسم خدا

تشنه منم منم شده اند


هوای شهر کثیف است و من امشب

دچار تهوع از نگاه بشر شده ام

دلم هوای عشق می‌خواست اما شکسته شد حریم محبت

 

همه خدا شده اند 

الهه فاخته

 


سایت رسمی الهه فاخته

شعر سپید قرعه یک طرفه شماره 49

دفتر شعر 1394

شاعر الهه فاخته

1394/10/12

 

روبرویم یک عکس است

عکسی از رخ خندان تو ای یار !

دگر تاب ندارم, نگویم زتو اینبار

آتش خشم تو را می‌فهمم

راستی . نامه‌هایم را داری ؟

فهمیدی . عاشقانه . دوستت دارم ؟

 

آتش خشم تو را من دیدم

عیب از من نیست که تو, غمگینی

اطرافت از صدای خنده ای پر گشته

می‌خندد , می‌خندد زن بدکاره !

 

غمگینم از بخت بدم

تو نپرسیدی از من, علت ناخوشی روزم را

کسی آمد و لبخندم رفت

وقتی دیدم سایه بدنامی به جانم زده و خاموشی !

آه , غمگینم سخت است

قضاوت این موضوع

یک طرفه, قرعه به نامت بزند

و گناهی که نکردی به پایت بزند

 الهه فاخته


سایت رسمی الهه فاخته

شعر سپید جرعه مرام شماره 48

دفتر شعر 1394

شاعر الهه فاخته

 

1394/10/11

چو ماهی . تشنه از یک جرعه مرامم

در کویر ظلمات بی‌دلی آدم‌ها . رو به مرگ افتادم

هر کسی کار خودش, یاد خودش .

من مهم نیستم که بی‌آب به خاک افتادم


در سکوت سوک جاهلیت

روزه را باز کنم یا نکنم ؟


نفس‌های آخر زندگی انسانی را

به دم ناله, شکایت بکنم یا نکنم ؟


مرحبا, مرحبا خورشید که یک‌رنگی با ما

گر کسی بد بشود می‌سوزانی

گر کسی بد نشود می‌سوزانی

آری . خشک و تر با هم میسوزند

وقتی

دریای تفکر تبخیر شود

بیابان جهالت , طوفانیست

شاعر الهه فاخته

 


سایت رسمی الهه فاخته

شعر سپید خواب ماهی شماره 47

دفتر شعر 1394

شاعر الهه فاخته

 

1394/05/22

شب در کنار عروسک خود خوابیدم

نمی‌دانم خواب یک رویا دیدم یا کابوس ؟

خواب دیدم ماهی شده ام

در کنار حباب خوابیدم !

و صبح . حباب , تمام خاطراتم شد !

 

نمی‌دانم شاید خواب دیدم

انسان شده ام, و حبابم عروسکی پشمالوست !

خواب دیدم, خواب دریا دیدم

در ساحل بچه ماهی, جدا از مادر

از دستان کودکی می‌گریخت, می‌ترسید

کودک به لیز بودن تن ماهی می‌خندید

بچه ماهی از درد بدنش می‌گریید

نه کودک غم ماهی را ‌فهمید و نه ماهی , شادی کودک را !

 

از خواب پردیم . خندیدم , ناگهان لرزیدم

نکند اکنون خوابم ؟

باز خندیدم, من کابوس بچه ماهی را فهمیدم !

شاید از خواب بپرم ببینم چون کودک

بی‌دلیل , شاد .  صادق . می‌خندم !

شاید این خواب طولانی از وحشت کابوس زندگی ام

ناگهان بپرد, و من برخیزم

ببینم جای دیگری هستم

شاید روزی, من هم شاد شوم

که اینجا خواب است و غصه های تکراری

تمام می‌شود بالاخره

شاید . آمین

پنجشنبه : 22/5/1394 ( بامداد )


سایت رسمی الهه فاخته

شعر سپید شماره 46

دفتر شعر 1394

شاعر الهه فاخته

 

1394/05/17

به دل شکسته گفتم : که چرا گرفته ای ؟

گفت : تو ندانی از غم من !

گفتمش : بگو بدانم که گناه نیست اینکار

گفت : راز سربسته گران است , ممکن است فاش گویی , غم من زیاد گردد !

پیش از آنکه شرم داری, بروم ز اهل این خاک

به دل شکسته گفتم : مگر الله نیست با تو  که چنین گرفته هستی ؟

گفت : دل .  شکسته است , به خدا چه درد گویم ؟

عاشقم کرد خداوند

اشتباه دل بی قرار یار است که مدام پی گناه است !

به هوس دمی به این است

به هوس دمی به آن است

اشتباه اسیر کرده است

من که باورم نمی شد , شکستم و گناه کردم

غفلت از الاه کردم !!

چه بگویم که من, درعشق اشتباه کردم

عشق .  هدیه الهی ست

نه برای یک نفر بل که برای دوست داریست

 

بارالها, غم چشم من گران است

من گناه کردم

دل به که سپردم اینبار ؟

تو گناه من ببخشای که من اشتباه کردم

شنبه : 17/5/94 ( دم اذان )

شاعر الهه فاخته


سایت رسمی الهه فاخته

شعر سپید دلشکسته شماره 44

دفتر شعر 1394

شاعر الهه فاخته

1394/04/30

دلم که شکست , در آسمان غوغا شد !

دلم که شکست , فرشتگان گریستنند

رگ خوابم , پاره شد .

( من چند سال است که بیدارم . )

 

دلم که شکست , اسباب بازی کودک درونم شد تکه‌های مرمری قلبم .

چه‌قدر زیبا بود, قبل از شکستن قلبم . !

صاف , تپنده , شاد . انگار آزاد !!!

من چند سال است که زیر لب می‌خوانم

شعری از خود, گاهی سپید .  گاهی نو

راستش ! میهمانی قلم و کاغد , مدام تعطیل است !

حس و حال , دیگر نیست

آن که می‌نوشت , شکست . قلب شکست !

 

کاش می‌شد, روزه گرفت

مثلا . دل . نشکست !

 

امشب که باران بارید , رعد غرید

و من به یک لیوان چای . گرم شدم

اشکی تر کرد گونه‌هایم را اما زود خشکید

حس و حالی دیگر نیست

دختر غم زده ام , دچار غم دل شده ام

مثل یک آفت . مزرعه , ویران شد

هر چه کاشتم ز مهر, وایران شد

قلب که بشکند , کار . تمام است . تمام

تمام درها بسته است

رنگ , به رخسار ندارم و مدام مینالم

آه , چه دردیست که امشب دارم

 

3بامداد : 30/4/94



سایت رسمی الهه فاخته

شعر سپید غمگین دلشکسته شماره 45

دفتر شعر 1394

شاعر الهه فاخته

 

1394/05/17

باز شب شد و لحظه‌های تکراری .

آسمان , تاریک است

ماه به خواب رفته و من بیدارم

و ستارگان امشب, خوابند

چشم‌هایم بیدار

آسمان خوابیده است یا من در ذهن تو خوابیدم ؟!

که چنین . هوشیار به خوابیدن ماه , آگاهم ؟!

 

دل خود را بر می‌دارم

میخوانم غزلی در وصف تو زیبا !

ناگهان یادم می ‌افتد که دلم را تو شکستی ای جانم !

چه فراموشی تاریکی !!!

من دلم میخواهد از یاد ببرم

آن روز که تو بی‌رحمانه زدی و قلبم را. شکستی ای جانم !

کاشکی کاخ رویاهایم بود . هنوز

کاشکی بهانه خوابیدن فکر به لبخند قشنگت بود

اما کلید دلم را دست نا اهل سپردی که تمام روحم زخمیست

کاش امشب می‌خوابیدم

شاعر الهه فاخته

شنبه ( بامداد ) : 17/5/94

 


سایت رسمی الهه فاخته

شعر سپید شماره 43

دفتر شعر 1394

شاعر الهه فاخته

1394/03/14

چه غریب !

اسب‌ها .شیهه ن, می‌رقصند

گل‌ها با دست نسیم می‌خندند

و من روی تکه ای سنگ .

آرام می‌خندم

کسی از خنده من آگاه نیست

و صدایم که گرفت از بغضی مرموز !


دلم گاهی شاپرک می‌خواهد که به دورم پر بزند

من از ته دل می‌خندم با چشم

آرام , ساکت , خاموش

دور از چشم همه !

انگار در خوابم خواب می‌بینم

خواب یک خنده سبز

که کسی از ناز ریختن چشمان سیاهم , بی‌خبر است !


 بقیه شعر را در ادامه مطلب بخوانید عزیزانم .


سایت رسمی الهه فاخته

 شعر سپید معجزه شماره 42

دفتر شعر 1394

شاعر الهه فاخته 

1394/03/11

 

نم نمک فصل خزان , می آید

برگ . افتاده به خاک

متین , ساده !

و تو باز , میمانی از افتادگی خویش

پس از شهرت رنگین به جهان ! .

باد پاییز , بگو !

وصف آواز مرا در لحظه پرواز به اوج

مرا باور کرد ؟


به یاد آوردم افتادگی پیر کهنسال به خاک

آه از این فصل غریب

آه از این فصل پنجم !

که نم یدانم به چه نامی, صدایش بزنم!

نه بهار است, بشکفد یک لبخند ! .

و نه تابستان , بشکند شیشه عمر گلی ,

بشود یک میوه آویزان بر بستر خویش ! .

و نه پاییز , بچکد مرگ از شاخه تر

چون ن پرحرف,

بر گها با گامی , حرفها بزنند از عابر . !

یا از یک زنبور که به رنگ آ نهاست !

یا از تابش خورشید, غیبت بکنند !

و نه فصل سرما . !

فصل آدم برفی ها

فصل بازی بر سپیدی افکار زمین !

فصل پنجم

فصلیست که در آن زاده شدم

شعر !


بقیه شعر فصل پنجم در ادامه مطلب .

 


سایت رسمی الهه فاخته

شعر سپید معجزه شماره 40

دفتر شعر 1394

شاعر الهه فاخته

 

1394/02/26

 

یک صدا خواب شیرینم را می گیرد

بر میخیزم خانه خالیست

پنجره ها بسته شیء خوابیده ست !

تار مویی در جلوی چشمانم می لرزد

میرقصد . انگار . میخندد !


بادِ سردی در اتاق می پیچد

و قلم بر می دارم , بنویسم از این لحظه

در بستر, خواب گرمی انتظار از من دارد

قبل از اذان صبح گاهی

پلک بر هم بگذارم و زودتر آید رویا


انگار از درون منتظر چیزی هستم

رویایی در بیداری !!!


انگار منتظر معجزه ای هستم

بیدارم تا خواب نمانم از شروع لحظه

شاید امروز , معجزه ای خواهد آمد !

شاعر الهه فاخته


سایت رسمی الهه فاخته

شعر سپید دلشکستن شماره 41

دفتر شعر 1394

شاعر الهه فاخته

 

1394/03/03

ای بی معرفت !

به کجا می روی هر شب ؟

به آغوش یک هوس زود گذر ؟

اما من

در خیالم , بغل میگیرم خاطرات روشن تنهایی را !

خاطراتی که درآن هوس فقط .لبخند است

در جاییکه الاه بین من و تو , قاضیست


ای بی وفا . !

نگو خبر نداری از دل بیچاره من

نگو نمیدانی که شکست

چون زله ای که شهر را ویران کرد

چون شیشه که ناگهان بشکست

چون صدایی که به ناگه برخاست

نگو نمیدانی که شکست , کاخ رویاهایم

قلبم , آهم و غرور دخترانه مرموزم !


نگوکه نمیدانی

تو شکستی من را, ای یار . !!!!

بی غرور , از پی تکبری وحشتناک ,

تو شکستی, شیشه عمر شادمانی من را

چون زله ای فرو ریخت خانه ها در شهر

آوار شد, تک تک لبخندهایم

و شکست در من یک لبخند !!!

شکست شیشه خاطرات شیرینم

چه بیرحم بودی و ب یمهر !

( آدم بی مهر, از خدا دوراست )


الله

شکست , شکستم . دلش شد آرام ؟

پس من ؟

آه

شاعر الهه فاخته 

یکشنبه : 3/ 3/ 1394

پ.ن: مراقب دل ها باشیم ♥


سایت رسمی الهه فاخته

شعر سپید شماره 39

دفتر شعر 1394

شاعر الهه فاخته

1394/02/13

چون ذره های خاک شنی در ساعت شنی

فقط . میدوم

تمام که میشود شروعی دوباره !

گاهی فکر می کنم زمان هستم

ساده , بی ریا , یکنواخت !

بدون غلط املایی


از اول تا آخر , از آخر تا اول

میچرخم , می چرخم و در پی این چرخیدن

تغییر میکند جسم فرسوده

میشود خاک !

رنگ میبازد آسمان آبی و من در عجبم !


چرا بجای بهتر, بدتر شد ؟

چه تکرار آشکاری بین من و ساعت شنی ست

چقدر زندگی ساده تر می بود اگر

هر کدام از ما

یک ساعت شنی . داشتیم !

شاعر الهه فاخته


سایت رسمی الهه فاخته

شعر سپید شماره 38

دفتر شعر 1394

شاعر الهه فاخته

1394/02/13

هر چه پروانه هست می گیرم

حتی , پروانه های کلکسیون های شیشه ای را

 

میخواهم معامله کنم با ابر قدرت دنیاها !!!

قسمتی از عمرم را بردارد و به پروانه های زیبا بخشد

پروانه هایی که عاشق گل هستند

پروانه هایی که کودکان را می خندانند

 

پروانه ها,

با عمر کوته اما چقدرررر گرانبها هستند !

از کرمی کوچک, پروانه شدن کم نیست !

در کاخی از ابریشم ,

با رنگ دل فریب , طناز در پرواز !

گلستان را پر کردند

 

اگر قرار به بخشیدن باشد

می خواهم قسمتی از عمرم را ببخشم

به ساکنان پیله ابریشم

عیبی دارد؟

شاعر الهه فاخته


سایت رسمی الهه فاخته

شعر سپید شماره 37

دفتر شعر 1394

شاعر الهه فاخته

 

1394/02/13

احساس می کنم سایه ای دارم

سایه ای که در انتظار قتل من است ! . پس از تاریکی


مدام فکر میکنم کسی میخواهد مرا بکشد

بر میگردم سایه خود را می بینم

سایه , سایه من است

بی شک, و این گمان غلط از من است


دستهایم را با تمام تنش, تکان می دادم

با حرص, قدم میزدم و تمام خشم من ندانسته ,

به سایه ام بر می گردد


چه خشم غریبی در من میجوشد

باید کمی مهربانتر باشم !

شاعر الهه فاخته


سایت رسمی الهه فاخته

شعر سپید شماره 36

دفتر شعر 1394

شاعر الهه فاخته

1394/02/13

 

فانوس به دست می گیرم

در جنگل تاریک به دنبال صدایی می گردم

صدایی که مدام م یگرید !

انگار گم شده است . !!!!

هر شب , بعد از رفتن سرخی شمس

صدای گریه ای م یآید

فانوس به دست , راه جنگل می گیرم

آ نقدر م یروم تا صدا از نفس می افتد

تاریک است گم شده ام !؟

و فقط نور ماه , م یتابد

با گم شدن گم شده ای , گ مشده ام

اگر خلاصی یابم , قول م یدهم

تا راه جنگل را مثل کف دست نشناسم

در پی گ مشده ای در جنگل , فانوس نگیرم چون ناجی

باید اول .

راه خود را بشناسم !

شاعر الهه فاخته


سایت رسمی الهه فاخته

شعر سپید شماره 35

دفتر شعر 1394

شاعر الهه فاخته

 

1394/02/12

چون درختی ریشه دارم

در خاک, سفت و محکم , ثابتم !

می خواهی جدا سازی مرا از اصل خویش ؟

مرا از خاک جدا کردی , توانت هست نگه داری ؟


درختی بالغم میوه دارم برگ دارم

و هر روز افتاده تر

هر جا روم , یک مشت خاک حق من است !

( این را خدایم گفته است )

اصل من در دست اوست


یادت باشد , مخلوق . تو هستی .جان من !

یادت باشد , بالاتر زما , تنها خداست ای جان من !


گر تو بالاتر از تمام آدمی .

از تو بالاتر خداست ای جان من !

شاعر الهه فاخته


سایت رسمی الهه فاخته

شعر سپید شهر مردگان شماره 34

دفتر شعر 1394

شاعر الهه فاخته

1394/02/12

در شهر مردگان . خوابم نمی برد

در شهر مردگان . خاکستری, حیاط باغچه است !

آسمان, در شهر مردگان . تیره , خورشید نیست !


در شهر مردگان .

صدای تپنده برگ بهار از شاخ ههای همیشه خشک ,

افتاده است

بوی غریب بی کسی , فریاد میزند

 (هر کس به فکر خود ,

هر فکر برای درد و غصه ایست )

اجبار در جسم !


هیچ حسی ندید که پرنده می پرد!

آن قاصدک به وجودش نیاز نیست ؟

دعا , برای زدودن نفرت , جواب نیست ؟

نگاه , برای تابش خورشید , راه نیست ؟

و تبسم, برای تپیدن دوباره قلب , التیام نیست ؟

چه کرده ایم و چه می کنیم ؟ جواب چیست ؟

 

میان غبار قهوه ای شهر مردگان

, جوانه درخت, سبز نیست !


مشکل از کجاست ؟؟؟!

مشکل از چشمهای ماست . مشکل از ندیدن است

و عادتی که چو مرداب , کشیده مردن را به زیر زندگی


فقر, از اول . بوده است

حسرتِ چه می خوری ؟ از خوابی که در آن .

احتیاج, گناه نیست !


اما, من غصه دارم از این شهر قهوه ای

شهر پر از دودهای ماشینها سیاه .

آسم گرفته ام از خفگی جریان مردگان !

مردگانی که راه میروند , بی دلیل !!


این خواب دو روزه , کابوس شده است

آیا نمیشود کابوس رویا شود به خواب ؟

شاعر الهه فاخته


سایت رسمی الهه فاخته

شعر سپید قایق کاغذی شماره 33

دفتر شعر 1394

شاعر الهه فاخته

1394/02/12

 

قایق کاغذی روی فرش

فرش بدون تبسم , سرد و بی روح


روی کف سنگی خانه ام , قایقی کاغذیست .

میخواهد تن , به آواز دریا سپارد !

بیچاره قایق کاغذی !!

فکر میکند بزرگ است , مهم است ؟

در یک لیوان آب , غرق میشود . قایق کاغذی !

 (بدون ناخدا , ساکن

لحظه ها , بدون ناخدا ساکنند ! )

همیشه کسی هست که هل میدهد قایق زندگی را

کسی که تهی نیست !

کسی که عزیز است , عزیز خداوند


قایق کاغذی . روی فرش

و فرش . خوابیده است و من

فوت می کنم , قایق کاغذی را روی فرش .

1394/2/12

شاعر الهه فاخته 

 

شعر سپید شماره 32 در ادامه مطلب


سایت رسمی الهه فاخته

شعر سپید تقاص شماره 31

دفتر شعر 1394

شاعر الهه فاخته 

 

1394/02/08

صحنه تکرار می گردد

یک نت روی دفترم می رقصد . فکرمیرقصد

نوک انگشتانم می لرزد


هیچ شعری نیست !

قصه هست

نت هست

دفتر هست

اما . قلب من جایش نیست


کوچه میخندد از رقص سکوت خانه

خانه می خندد از نت ها

نت می رقصد


هیچ سازی نیست … هیچ محکومی نیست

قصاص کشتن, اعدام است

قصاص دلشکستن , چیزی نیست , انگار ترسی نیست

خوابم می آید . میترسم

شاعر الهه فاخته


سایت رسمی الهه فاخته

 شعر سپید غم شماره 30

دفتر شعر 1394

شاعر الهه فاخته

 

1394/02/03

یک تنهایی مرموز از کودکی کنارم بود

و اکنون , چون پیرزنی تنها درغروب روز

 (که می آید به کوچه مینشیند و مینوشد چای ! )

نشسته ام کنارپنجره, چای می نوشم


دلم دیگر. نه بال و پری دارد و نه ذوقی

دلم در این خانه مدام میگیرد ! انگار سربارم .

دلم میگیرد از او که یادش رفت خدایی هست !

خدا هم خاموش شده است

دلم می گیرد از یک راز

ظهر عاشورا , کسی آمد و چیزی گفت

کسی که پر محبت بود !

صدای قلب او را فهمیدم


دلم میگیرد از سازم , شکست یک روز

و تمام لحظه هایی که زود رفتند

سازم شکست , روحم شکست

ده سال , دورماندم از ساز .

خداوندا . من باختم زندگی را ؟ نا امیدم . نا امیدم

پنج شنبه : 03 / 02 / 1394

شاعر الهه فاخته

 

پ.ن: فقط می توانم بگویم زندگی سختی داشته ام .


سایت رسمی الهه فاخته

شعر سپید  شماره 29

دفتر شعر 1394

شاعر الهه فاخته

1394/02/02

 

مثل زنبور سرگردان, مست از گرده گلها در باغ

پی بوی تو می گردم ای یار !

گاهی که به اشتباه میگیرم , دیر می فهمم

می شکند غرور زردم

خشک می شود عسل در تن زردم

آن قدر که بین گلها می گردم

یادم رفت بسازم کندو , دستی بر عسل بگذارم

یادم رفت چه بودم , یک روز !

آنقدر بو کشیدم گرده های گل را

که یادم رفت دنبال چه بویی می گشتم


همه ما آدمها , در پی عشق می گردیم

گاهی اشتباه می گیریم و به تاوان این گناه

قطعا میشکنیم

اما

فکر می کنم قویتر خواهیم شد !

1394/2/2

شاعر الهه فاخته


سایت رسمی الهه فاخته

 شعر سپید  شماره 28

دفتر شعر 1394

شاعر الهه فاخته

 

1394/02/01

چند ماهی میشود که میشنوم

یک پرنده ! . آواز تلخی دارد

از تمام پرندگان پرسیدم

هر کدام خندیدند , رفتند .


تا امروز . ناگهان , در کوچه صدای بالی آمد

 (پر پر زدنی , بال زدنی . )

دیدم یک پرنده ,

از پشت میله های پنجره ای .

مدام بال بال می زد

چشمهایم به راه چشمهایش افتاد


چه کسی می گفت ؛

پرنده های قفسی , عادت دارند به بی کسی ؟

مگر بی کسی , عادت شده است ؟

مگر بی کسی , اصلا عادت خواهد شد ؟


چه قدر سخت است

بی کسی . بی کسی عادت نیست

عادت نبوده و عادت نخواهد شد یادت باشد !

شاعر الهه فاخته


سایت رسمی الهه فاخته

 شعر سپید آرزو شماره 27

دفتر شعر 1394

شاعر الهه فاخته

1394/01/31

 

سلام, ستاره صبح دم سلام !

چه خبر ؟ حالت خوب است ؟

( پنجره را باز کرده ام . تا کمر خم شده ام )


سلام, ابر بهاری !

چه خبر , حالت خوبست ؟


پری دیدم شبیه بال قاصدک

گفتم : “ ای کاش قاصدک بودی ,

قاصد خوش خبر بودی !”

 

روی بام همسایه , فاخته ای با سوز خواند

گفتم خبر از فاخته می گیرم

کسی صدای مرا میشنود ؟!

که چو دیوانگان سلام میدهم به همه . !

چه کنم , بی کسیست !

من, سلام به زیبایی خدا میدهم هر صبح . جرم است ؟


ستاره چشمک ن میخندد, میخندم

باور کن صبح شده است

اما من در رویای سرد دیشب, ماندم

پلکهایم سبک نشده اند. به دنبال یک نوید می گردم

که خوش کنم دل خود را !

به دنبال نشانه ای که بگیرد آرام, دل بیقرارم هر دم

 

 

دلم می خواهد بروم از این شهر شلوغ

بروم جایی پر درخت . پر آب,و پر از فاخته های هوشیار !

بزنم سازی گاهی

بزنم فریادی

با صدای بلند گریه کنم

و نترسم از هیس گفتنهای زن همسایه !


دلم کمی معرفت می خواهد

که در دستان سبز درخت, میجویم

تا دلسرد نشوم از جستن

من از شلوغی شهر, دل سیرم د لخونم

دلم , سادگی خاک میخواهد

و صدای خروس, صبح گاه

صدای کرنش اسب و صدای باد, بین برگ ها

شب هنگام دلم سادگی میخواهد

نه از اندوه, بل ازتب گل

آهسته بخوانم با سوز , خسته ام از خستگی پر تکرار !

خسته ام از تخت

از گل های مصنوعی گلدان سبز


. بقیه شعر به همراه پاسخ در ادامه مطلب .


سایت رسمی الهه فاخته

شعر سپید شماره 26

دفتر شعر 1394

شاعر الهه فاخته

1394/1/29

 

موهایم را شانه می زنم

مینشینم روی نیمکت تنهایی

آرام , موقر , پر ناز

و فکرهای به تو , چون اسب های رم کرده

هجوم می آورند سمتم ,

( دقیقا وسط یک سراب بی پایان) 


میخکوب می شوم روی نیمکت تنهایی !!

کجاست راه خلاصی از تو ؟!

کجاست راه نجات از افکار سرد ؟!

کجاست نوشته های پر امید یک انسان ؟!

برای دوباره برخواستن من


تو, ناگهانی هستی

ناگهان می آیی چون فصلی نو . اتفاق میشوی ,

تمام رویاهای نوپایم را میریزم بر ذهن

هنوز امیدوارم , فرشته نجات می آید

و مرا میبرد از هجوم فکرهای وحشی تو !

شاعر الهه فاخته


سایت رسمی الهه فاخته

شعر سپید شماره 24

دفتر شعر 1394

شاعر الهه فاخته 

 

1394/1/25

دیدی, عصیانگر باد, امشب . می غرد ؟

از پشت پنجره های خانه


ای دختر . نترس !

حتی اگر شیشه پنجره را بشکند اندوه هر شب تو

خانه ای هست که آجرهایش, محکم

در دارد , و چهارچوبی محکمتر .

چه باک ؟ باد میغرد ؟!


ای دختر . نترس !

باد, از محکمی خانه تو, عصیان کرد

تا خود, خانه خود, ویران نکنی

فریادها , هیچ کاری نتوانند کنند


نترس . محکم باش !

در امان هستی , سقف بالای سرت

آسمانیست که خداوند بزرگ بر پا کرد


هرگز. زیر آوار نخواهی ماند , دختر !

شاعر الهه فاخته


سایت رسمی الهه فاخته

شعر سپید شماره 23

دفتر شعر 1394

شاعر الهه فاخته

 

1394/01/17


زمان می گذرد

عمر تو می گذرد

و تو میفهمی تنهایی

باز , زمان می گذرد

میفهمی اصل خلقت با تنهائیست!


در همین نقطه می ایستی و آنقدر دلتنگ میشوی

که باقی عمرت را می بازی


گاهی , بعضی از آدمها , زودتر میفهمند

زودتر دلتنگ میشوند

و یک روز

ناگهان, میبینی

چه زود رفته اند از دنیا !

شاعر الهه فاخته


سایت رسمی الهه فاخته

شعر سپید مادر شماره 22

دفتر شعر 1394

شاعر الهه فاخته 

 

1394/1/19

باید مادر باشی تا درک کنی , دستان مادر یعنی چه ؟!

وقتی غم داری و با دستانش , آرام شوی

ای جانم

مادر , غصه های عالم را م یروید از تن تو

مادرانگی یعنی

یک رفاقت ابدی, بخاطر آنچه هستی . !

کسی که ناف محبت تو با او

تا آخر دنیا, گسسته نخواهد شد

کسی که در اندامش بودی , درد و د لها م یکرد !

که کسی جز تو , محرم اسرارش نیست

تو نه خدا بودی و نه بالغ

یک جنین, آماده ظهور به دنیای خاکی

باید مادر باشی تا بفهمی, وجود یک مادر

چه قدر اامی ست !

شاعر الهه فاخته

تقدیم به تمامی مادران ♥


سایت رسمی الهه فاخته

شعر سپید شماره 19

دفتر شعر 1394

شاعر الهه فاخته

 

1394/1/23

 

 

نگرانم , نگران شکوفه های درخت

افتاده بر سینه خاک

) میوه ای بی حاصل !(


نگران مردم مانده در زیر تگرگ


نگران .

دست خشک کودک کوچک که مادرهم دارد !


نگران رفتگر کوچه یمان که دوشب نیست !


ناگهان, یک نفر گفت : به احوال خودت مینگری ؟

و من حس کردم, برخیزم

از زن همسایه,

دو عدد گوجه قرمز بگیرم با غذایی , بخورم

آخر, این عادتم بود یک روز

خشکید عادت هر روزه

و در آییینه دیدم چقدر .

سرمه , به چشمان سیاهم می آید !


چند روز است , نا غافل

تمام وجودم میگوید : به فکر خودت باش کمی!


هیچکس نگرانم نشد تا اکنون

من از درد, فریاد نزدم تا اکنون


روزی عادت داشتم

عادتی که به من حس خوبی می داد

خوابیدم . عادت خوابید

خواب . مرا در خود بلعید

تا نفهمم, چه دردهایی دارم

اما

خوابیدم و جا ماندم از زندگی ام !

شاعر الهه فاخته 

 


سایت رسمی الهه فاخته

شعر سپید شماره 17

دفتر شعر 1394

شاعر الهه فاخته

 

1394/1/23


قلبم که شکست , حالم بد شد

دلم تنگ شد . کامم زهر شد

و تمام شعرهایم , تلخ شد

انگار تمام هستی من, یک قلب است !

وقتی که شکست , فرو ریختم

تمام منط قها گم شد

و احساس, اسیر شد

اسیر زخم های جانم

شاعر الهه فاخته 

 


شعر سپید چراغ قرمز شماره

دفتر شعر 1394

شاعر الهه فاخته 

1394/1/23

در ادامه مطلب . 

 


سایت رسمی الهه فاخته

شعر سپید شماره 16

دفتر شعر 1394

شاعر الهه فاخته

 

1394/1/23

کابوس پر تکرار خوابهای من شده ای

میخوابم , کابوس تو را می بینم

می پرم از خواب , کابوس دیگری می بینم


بیداری ندارد خواب های آشفته من


فقط مدام یک صدا میگوید

نگران نباش و توکل کن


کاسه صبرم لبریز است

تو مرا در خود , کشتی

) قاتل شاد کابو سهایم ! (

من همیشه تا مرز شب و روز میخوابم

آنقدر می خوابم تا حقیقت . یک روز . آرام کند

کابوس های پر تکرار هر روزه من را .

الهه فاخته


سایت رسمی الهه فاخته

شعر سپید شماره 15

دفتر شعر 1394

شاعر الهه فاخته

 

1394/1/23


دیوانه ام , هر چه دارم برای توست

هر چه گفتند , خاک کن !

هر چه بودی, خاک کن !

بد یا بدتر , خاک کن !

چه می آید و خواهد شد ؟!

من هر چه دارم بپای تو م یریزم , فدای سرت !

این گونه آرام می گیرم

نکند فکر کنی تنهایی !

نکند فکر کنی, غمگینی !

تو به من گفتی : دیوانه !

من دیوانه تر که م یشوم همه وجود خود را م یبخشم

همه ذرات جسم تنهایم را . م یبخشم

چه کنم ؟

من تا پای مرگ , همه چیزم را برای تو م یبخشم

الهه فاخته


سایت رسمی الهه فاخته

شعر سپید شماره 14

دفتر شعر 1394

شاعر الهه فاخته

1394/1/23

بازیگر

بازی کن!

نقش یک دختر خوشحال که امیدش همین امروز است .


بازی کن!

نقش یک رویا را ,

که به زودی رو سپید میگرداند دل را .


بازی کن !

گاه بخند, قه قه زن

گاه بنال, گاه اوج بگیر با پرواز

آسمان باش . بزرگ .!

 

بازیگر

بازی کن !

نقش یک قاضی را که بترسد از حکم اله

بگذار دلم خوش باشد

گر نشد , بازی شد


بازیگر, قصه تلخ مرا بازی کن .

شاعر الهه فاخته


سایت رسمی الهه فاخته

شعر سپید زن شماره 13

دفتر شعر 1394

شاعر الهه فاخته

1394/1/23

 

تو ای اندوه دامن گیر

رها کن دامن چین دار این زن را


فرو پاشید مرگ, از هیاهوی محبت

دولت خورشید آمد

درخشید, شعر سپید . بی قلم !


در دفتر اشعار

دل, روشن شد از این د لگیری مزمن !


صدایم کن, کمی بیشتر مدارا کن

تو ای اندوه !

رهایم کن رهایم کن .

شاعر الهه فاخته


سایت رسمی الهه فاخته

شعر سپید شماره 12

دفتر شعر 1394

شاعر الهه فاخته

1394/1/23


کابو سهای لعنتی هر شب

بخاطر زخمهای بیرحمانه توست , که زدی بر جانم

هر چه کردم از دل بود , هر چه گفتم از دل بود

عجب غریب شده است این دل !

انگار , عشق. دیگر نیست

مینویسم : . عشق آسمان می خندد


تحمل ندارم

که ببینم شکست خورده ای ای دل !

تلخ نشو . !

یار دیرین با ماست

الله با ماست . عشق اوست !

 

شاعر الهه فاخته

یکشنبه : 23 / 1/ 1394


سایت رسمی الهه فاخته

باران می بارد , بی وقفه , آرامِ آرام !

تمام شهر را ملودی انگشتان باران روی زمین و برگهای درختان پر کرده است , انگار همه جا پر از آرامش شده است !

اشک در چشمانم حلقه زده است , چه مهربان خدایی که بهار را به پشت پنجره های تک تکمان آورده است . او را سپاس و صدهزاران بار سپاس !

 

صبح صدای لاالاه الا الله برخواست , و دیروز هم , در کوچه پیرمردی از دنیا کوچ کرد , همان پیر مردی که آخر عمری از دوربین هایش رفت و آمد اهالی کوچه را چک می کرد و به آنها تهمت می زد!

انگار هیچ گاه نخواهد مرد , و من امروز با صدای نوحه از خواب برخواستم , حسین را صدا می زد ! دیگر نفهمیدم با صدای صلوات دوباره سکوت شد و من دوباره خوابیدم .

صدای گریه زنی را شنیدم , چادرش را به نیمه صورتش گرفته و آرام آرام گریه می کرد مثل یک گنجشک کوچک که از زیر باران مانده است , آن پیرمرد شاید برای اهالی کوچه خوب نبود , و خیلی ها می گفتند آدم خوبی نیست , اما آن زن . آن زن با رفتنش آرام آرام گریه می کرد و اشکهایش را پاک می کرد , شاید . سایه بانش بوده ؟ هر چند شکسته وبد , شاید با او خوب بوده , قضاوتش نمی کنم او با تمام رفتارهای غیر قابل تحملش رفت , به یکباره رفت و مرگ دقیقا زمانی به سراغ آدم می آید که فکرش را هم نمی کند !

 

هر صبح به این امید از خواب بیدار می شوم که تعداد بیماران کمتر می شود اما می بینم تمام نمی شود , و این سفرها این کم تحمل بودن ها !

 

. ادامه دلنوشته روزهای کرونایی  . 


سایت رسمی الهه فاخته

بانو ! ملکه سرزمین خودت باش !

به دور از تمام باید ها و نباید ها و قانونهایی که تو را در یک چهارچوب مضحک اسیر می کند ,

خودت را باور کن و باور داشته باش تو .  آری تو با همین دستهای ظریف و لاک زده ات , و با همین موهای پریشانت می توانی لذت موفقیت را بچشی !

فقط کافیست خودت را باور داشته باشی !

 

بانو ! تو برای گام های بلند خویش اول باید خودت را بشناسی 

خودت را با تمام داشته هایت بپذیر , با همین ظرافت تن , لطافت پوست , اشک ها و عشوه هایت 

آن گاه برای خوب بودن برخیز 

اجازه نده دست هیچ مردی , یا دست هیچ قانونی سد راهت بشود 

قوی و پر قدرت ادامه بده و خود را چون ملکه ای در کاخ سرزمین درونت بدان . 

ملکه ای که از درون , برتر است 

ملکه ای که یک شاه مهربان دارد 

 

یک گل بخر ! و گاهی عصرها مقابلش بنشین و یک لیوان چای سبز بخور ! ببین چه قدر شباهت است بین تو و آن گل زیبا ! 

 

 

بقیه دلنوشته بانو ملکه سرزمین خودت باش در ادامه مطلب 

 


سایت رسمی الهه فاخته

101 قطعه شعر گاهی از کتاب شعر گاهی

شاعر الهه فاخته 

چاپ ناشر مولف و انتشارات مایا

 

مقدمه شاعر :

با سلام خدمت خوانندگان عزیز که از همین لحظه وارد قلب و دنیای من می شوند 

کتاب شعر گاهی شامل 101 قطعه شعر است راستش ابتدا خواستم 100 قطعه باشد اما یک قطعه اضافه کردم که اگر ارشاد یکی از آنها را حذف کرد همان صدتا باقی بماند . اولین کتابی که بصورت ناشر مولف به چاپ رساندم بود .

راستش زمانی که این کتاب را خواستم بنویسم مدتی بود که از دفتر شعر دور مانده بودم یعنی مثل سابق نبود . و تصمیم گرفتم کتابی با موضوعی خاص بنویسم . چند هفته ای نوشتم و خط زدم تا به کلمه اسرار آمیز گاهی رسیدم . 

راستش این کتاب را با ملودی ضرب نوک انگشتان نوشته ام . اشعاری ساده با مفهومی فلسفی . و گاه هم ساده و روشن !

وقتی این کتاب را می خوانید خود را سبک بال تصور کنید که بر بال پروانه ها پرواز می کنید , ساده بخوانید و چند بار بخوانید , توضیح بیشتر نمی دهم چون اعتقاد دارم هر خواننده با توجه به خلقیات و روحیه و اندیشه خود از اشعار برداشت می کند , اشعار من نیاز به فکر کردن دارند 

می دانم این روزها شعرهایی که دلنوشته هستند بیشتر استقبال می شوند اما خب من یک دهه شصتی هستم , سخت نگیرید :) روزی خواهم مرد و شاید بعد از آن افکار دنیا تغییر کند 

زنده وسلامت باشید 

یا حق 

الهه فاخته

 

مقدمه کتاب شعر گاهی 

 

به نام خالق سلطان قلبها

الله

خدایا از تو چه پنهان ؟!

. نگرانم

تو که کنارم هستی نمی ترسم ، اما عجیب نگرانم!

بنشینی!

میدانم محال است تو کنارم باشی و ساکت

این را هم خوب میدانم، رفاقت کردی که اسمت را رفیق گذاشتم آن هم تنها رفیق .

.قلب است دیگر

شکسته است

لبه اش تیز است

گاهی خودم را می خراشد

من امید نمی خواهم یقین میخواهم

بارالها ارامم کن .

آمین

الهه فاخته

  • کتاب شعر گاهی 

 


با احترام,

تقدیم به تمام دوستداران شعر پارسی

و تمام کسانی که احساسات زیبایشان,

آرامش جان

همسفران زندگیشان شده است .

یا حق!


 

عزیزانم تمامی 101 قطعه شعر را در ادامه مطلب برایتان قرار دادم ♥


سایت رسمی الهه فاخته

دلنوشته در روزهای کرونا ویروس

نویسنده الهه فاخته 

چهارشنبه 06/0/1399

 

ورونیکا تصمیم میگیرد

این روزها شبیه تصمیم ورونیکا شده است!

او تصمیم میگیرد بمیرد به این دلیل که هرکاری میخواسته انجام داده و دیگر کاری برای انجام دادن ندارد!

یعنی. امید ندارد

امید، مثل نوری درتاریکی دل را میلرزاند و با یک شاید شروع میشود شاید برسم شاید فرق کند شاید تمام شود!


این ویروس انگار قصد رفتن ندارد مردم برایش میزبان خوبی شده اند. آن را در سینی گذاشته و به زور به کام ات میدهند!


ورونیکا میترسید خودکشی کند چون نگران بود مادر و پدرش بعد از مرگ او نتوانند تحمل کند.

او مدام دنبال یک دلیل برای مرگ خویش می گشت! مثلا یک سوال بی ارزش که پاسخش ذاتا مهم نیست!

 

واین روزها عجیب شبیه ورونیکا شده ایم. 

این ویروس لعنتی نمیخواهد برود و برای از دست دادن عزیزانمان میترسیم آنقدر میترسیم که میخواهیم بمیریم تا مرگشان را نبینیم، از طرفی از اینکه بعد مرگمان آنها بدون ما چه کنند هم خودش غم بزرگیست! 

اما. این ترس ازکجا می آید وقتی خدا بالاتر است؟ 

وآنهایی که مراعات نمیکنند ذاتا چه موجوداتی هستند؟ 

 

بقیه دلنوشته های کرونایی من در ادامه مطلب قرار گرفت 


سایت رسمی الهه فاخته

دلنوشته ای برای پرستاران و پزشکان تمام جهان 

مبارزه با کرونا ویروس

نویسنده الهه فاخته

برگی از برگی دیگر شتاب میگیرد
به انتظار بهار نشسته بودیم که ناگهان پاییز شد!

دستی مهربان ، صورت تب دار مرا لمس میکند.
در این وحشت دامن گیر، کسی به هم خون خود رحم نمی کند، دلها ترسیده اند و دستی، بازوی ناتوانی نمی گیرد.

دستی مهربان، به لبهای شعله گرفته ازاین مرگ سیاه، جرعه ای می نوشاند که کسی جراتش را نمی کند.

اینجا سنگر است، مرز بین زندگی و مرگ!
می دانند که ممکن است بمیرند اما می آیند
می دانند که اینجا حال همه خراب است اما می مانند

این لشگر فرمانده ندارد. اما سرباز دارد!
سربازی که نه برای پول، نه برای شهرت آمده است
سربازی که برای خنثی کردن مین آمده است

آههههای سرباز، تو نه تنها سرباز وطن بلکه سرباز هم وطن شده ای!
آهای سرباز، تمام قد برایت می ایستم و برایت پا می کوبم
جانم فدای جانت
یا حق

الهه آجرلو فاخته
دلنوشته های کرونایی من
بامداد پنجم فروردین هزار و سیصد و نود و نه

تقدیم به تمام پرستاران و پزشکان سرزمینم که این روزها جان خود را در دست گرفته و برای نجات یا تسلی بیماران می کوشند.
تنتان سلامت 

سایت رسمی الهه فاخته

دلنوشته برای حضرت محمد (ص)

به قلم الهه فاخته 

 

نمیدانم مسلمانی یا مسیحی

یهودی یا زرتشتی

یا بدون دین

هر کسی هستی باش

این را خوب میدانم هر کسی با ایمانش الله را صدا میزند.

اما موضوع محمد است

محمدپیامبر بزرگ من

محمد بزرگترین مرد زندگیم

محمد صبورترین انسانی که جهل جاهلان ازارش داد اما تسلیم نشد

محمد امین که احمد نام دیگرش است.

محمد که مهربان و قوی است

محمدی که کاملترین انسان روی زمین است

محمدی که هنوز هم بیشترین اسم روی فرزندان درایران اول نام اوست

محمدی که هربار صدایش میزنم مهربانی میکند .محمدی که قران بواسطه او نازل شد در همان ماه مبارک رمضان ماه اراده و ایمان. ماه برکت.

در قران چهاربار اسم محمد نگاشته شده و یکبار به اسم احمد.

روی ابرهاکوهامواج دریا. برای کسانی که چشم بصیرت دارند اسم محمد در کنار اسم الله دیده میشود

.نه الله را میتوان منکر شد و نه قران را.

گاهی بعضی از اداب. ادب را میبرند.

محمد رفیق دلهاست

درست صدایش بزن ♥

 

به قلم الهه فاخته

این دلنوشته تقدیمی ست برای پیامبرم محمد رسول الله که لبخندی به اندازه به تمام زیباییهای دنیا دارد 

1393

 


الهه فاخته

شعر نوشت من دلم می خواهد 

شاعر الهه فاخته

 

من دلم می خواهد

که به رویای بزرگی برسم

که درآن خوب شود بندگی خوبترین

که در آن اشک نریزد دل

من دلم میخواهد

اوج بگیرم چون آن باز

در پی جستن نور

پشت آن دیوار بزرگ 

که کسی گفت شهریست درآن 

شاید آن شهر همان رویای من است 

که همه در پی آن می گردند 

هر کسی فکر کند عاشق است جای سوال است 

که او عاشق قلب خود است 

یا در سینه ی خود هیچ ندارد 

پشت دیوار کسی است ! 

عشق بار گرانیست به هر کس ندهد 

 

  • شاعر الهه فاخته
  • شعر من دلم می خواهد

 

 نوشته شده در ۱۳۹۲/۰۷/۱۲ 


الهه فاخته

نوشته ای برای دل های شکسته 

به قلم الهه فاخته

 

دوستت دارم های یک دل شکسته را باور کن 

دلی که میشکند معنی بی مهری را خوب می فهمد 

دلی که میشکند غم دارد 

دلی که میشکند اگر عاشق شود ، اسطوره خواهد شد و اگر دوباره بشکند خواهد مرد . 

دلی که میشکند فقط درد ندارد 

دلی که میشکند خالقش نیز برای شکستنش گریه می کند . 

دلی که میشکند راست می گوید . 

دلی که میشکند همه چیزش واقعی است . 

دلی که میشکند هنوز هم غرور دارد . اشک دارد . حجب و حیا دارد . 

دلی که میشکند باز هم بغض دارد و اشک . اگر بغضش را نمی فهمی با حرفهایت آزارش نده . 

تویی که دلی را میشکنی بهتر است بدانی اگر هزار بار بگویی آن زمان جنون داشتی باز هم هیچ چیز درست نمی شود گرچه بخشیده شوی ، اما دلی که میشکند دیگر مثل روز اول نمی شود حتی اگر تمام وجودش شادی و خنده شود. 

دلی که می شکند حقیقت را دیده است .

 

 نوشته شده در ۱۳۹۲/۰۷/۱۰ ساعت 12:16 

 

بقیه دلنوشته های بی تابی و غمگین در ادامه مطلب 

 


الهه فاخته

شعر شاه دل 

شاعر الهه فاخته

هوس کردم بگیرم سیب سرخی 
ببویم روی سرخش را به عشقت
بگیرم این دست آن دست
بفهمم که نشان چیست سرخی !

شبی در خواب دیدم
گل سرخی نشانم دادی و ده بار گفتی :
  می دانم چه می گویی عزیزم !

همان شب پریدم از خواب
و دیدم شیشه سرد و شب سرد
که قمری باز می خواند
الله اکبر

دلم می خواست بگریم
که دیدم بسترم خیس خیس است !
از آن شب
پلک خسته است
ولی نمی خوابم زمانی را که شب هست
می ترسم
رویای شیرین
همان لحظه که بوی سرخی گل
مدهوش می کرد
چشمان سیاه خسته ام را
باز شبی از خواب برخیزم
ببینم
که شیشه سرد گشته هوا سرد
و خوابم باز پر زد
شد پرنده روی ایوان .
و ساعت تیک و تاکش را به رخ برد
زمان رفته است و من اینجا
قلم بر دست نشسته ام
ولی این رخ کشیدن چاره دارد

همینجا صدای تاپ و توپ قلب تو هست
ببخش و بگذر از من باز گفتم
که خیلی دوستت دارم شاه دل من !

29 مهرماه
پاییز 1392

2روز دیگر وسط پاییز است و من هر سال در ماه وسط پاییز با چیزی شبیه معجزه جهشی عجیب می گیرم .

 

 

 

 نوشته شده در ۱۳۹۲/۰۷/۳۰ 
  • به قلم الهه فاخته 
  • شاه دل

الهه فاخته

 

خاطرات دوران نوجوانی 

دلنوشته ای بر گذشته نوجوانی خویش

الهه فاخته

 

باران , باران که میبارد حالم خوب میشود 

 

باران یک بار برای من معجزه کرد , از خیس شدن بدم می آمد اما وزنه ها را به پایم بستم و زیر باران راه رفتم , دو ساعت تمام زیر باران راه رفتم و اشک ریختم و هیچ کس نفهمید اشک می ریزم و آن روز زیباترین روز زندگی من بود 

 

به خانه که رسیدم کسی نفهمید من خیس باران هستم !

 

اما روز بعدش  

 

چنان سرما خوردگی داشتم که دوهفته تمام خوابیدم . یادم هست در همین ایام عید بود . مرگ را جلوی چشمانم دیدم . نوبت دکتر داشتم وقتی دکترم ( مرحوم نجم آبادی ) از طریق منشی فهمید گفت نباید سرما می خوردم و باید بستری شوم . اما من خوشحال بودم یا خوب می شوم یا می میرم . 

 

بعد از یکماه مجدد به پزشک مراجعه کردم

 

بقیه خاطرات نوجوانی بیماری ریوی  را در ادامه مطلب بخوانید

 


الهه فاخته

فاخته پرنده یا کوکو

صدای فاخته mp3

دو داستان و افسانه از پرنده فاخته

تخم گذاری فاخته 

 

فاخته (نام علمی: Cuculus canorus)؛ که کوکوی معمولی یا کوکوی اروپایی نیز نامیده می‌شود

پرنده‌ای از خانواده کوکو راسته کوانان است که در اروپا، آسیا، و آفریقا زندگی و مهاجرت می‌کند.فاخته رنگ شبیه کبوتر و کمی کوچک‌تر از آن که دور گردنش طوقی سیاه دارد

آواز فاخته نرم و حزن‌انگیز و شبیه کلمه «کو کو» است. این آواز اغلب در آغاز فصل بهار شنیده می‌شود. بیشتر مردم تصور می‌کنند که پرندهٔ ماده آواز می‌خواند ولی اینطور نیست زیرا برعکس، فاخته ماده نمی‌تواند آواز بخواند و پرندهٔ نر آواز می‌خواند. فاخته نر و ماده شبیه هم نیستند. رنگ فاخته نر مایل به خاکستری سیاه است، درحالی که پرندهٔ ماده پرهای خاکستری فاتح رنگ با لکه‌های سفید دارد.

هر آنچه از فاخته می خواهید بدانید در ادامه مطلب بخوانید

الهه فاخته

باغبانم باش دلنوشته به همراه دکلمه

نوشته و صدا الهه فاخته

 

باغبانم باش

مثل گل هستم.
اگر پژمرده و بی حال شدم مثل آفتاب، برمن عشق بورز. آنگاه معجزه عشق را درمن خواهی دید که چگونه روز به روز شاداب تر می شوم.
مرا نادیده نگیر
چون باغبانی مهربان، روح مرا نادیده نگیر.
دل من، با دستهای مهربان تو میشکفد، آفتاب عشق ات را بر من بتابان، تا از شکفتن غنچه هایم روح تو را پر از نور خدا کنم.
این ما هستیم
من و تو!
عشق در من به تو خواهد رسید
و عشق درتو به من خواهد رسید
وما را از نور بینهایت سرشار خواهد کرد.
اگر این پیوستگی، در جریان باشد عشق بین مارا خالقمان تضمین خواهد کرد.
فقط کافیست تو باغبان خوبی باشی و من هم گل بودن خود را باور کنم.
یاحق
اسفند 1398

 

دانلود دکلمه mp3 , و دکلمه آپارات باغبانم باش در ادامه مطلب 

 


الهه فاخته

افسانه فاخته 

داستان کبوتری از نسل فاخته

نوشته شده به قلم الهه آجرلو-فاخته

 

فاخته را کبوتری می دانند که ذاتا صدای سوکی دارد . داستانش را شنیدم همان داستانی که می گفت عروسی یک نامادری بدجنس داشت و در زمستان گوله های برف را در صندوق جهیزیه اش گذاشت تا بهار تمام پارچه هایش بپوسند و نوعروس غمگین شود . عروسی که می خواهد یک زندگی بسازد با درد بزرگی روبه رو می شود اما اینها جبران دارد .

من گمان می کنم واقعیت چیز دیگریست 

 

بقیه افسانه فاخته با فایل صوتی mp3 آواز فاخته در ادامه مطلب

 


الهه فاخته

 

نگهداری سانسوریا گیاه آپارتمانی

به قلم الهه آجرلو - فاخته 

تجربه شخصی

 

نگهداری از سانسوریا :


سانسوریا (sansevieria) یکی از گیاهان بومیِ آفریقا، ماداگاسکار و جنوب آسیا می‌باشد.

سانسوریا، در واقع یک گروه بسیار متنوع از گیاهان است.

این گروه با بیش از ۷۰ گونه، رنگ‌ ها و ابعاد متنوعی دارد

این گیاه سرسخت، برخلاف بسیاری از گیاهان آپارتمانی، عمری طولانی دارد.

اصطلاحا به سانسوریا، نامیرا نیز می‌گویند.


در واقع سانسوریا، از دسته گیاهان کم توقع محسوب می‌شود؛ چون گیاهی کم آب به شمار می‌آید و از طرفی، محیط کم نور را تحمل می‌کند.

اگر در زمینه ی نگهداریِ گیاهان، مبتدی هستید، بهتر است با گیاهان کم توقع و مقاومی مثل سانسوریا شروع کنید.

سانسوریا، از گیاهان موثر در تصفیه هوا است.


این گیاه، سمومی مانند فرمالدئید، زایلن و تولوئن را از محیط جذب می کند؛ پس باعث بهبود کیفیت هوای اطراف شما خواهد شد.

از میان گونه‌های مختلف، سانسوریای شمشیری، با نام های زبانِ مار یا زبانِ مادر شوهر هم خوانده می‌شود.

این گونه، با برگ های تیز و شمشیر مانندش، حتما توجه شما را جلب می‌کند

 

سانسوریا، از لحاظ ظاهری، از قدیمی ترین و ساده ترین گیاهانِ موجود است. اما هنوز هم گیاهی شیک و لوکس به حساب می آید.

در این گروه از گیاهان، فقط سانسوریا شمشیری ابلق و سانسوریا پا کوتاه ابلق هستند که در نگهداری، کمی با بقیه تفاوت دارند.

سانسوریا ابلق، رده‌های زرد رنگِ زیبایی دارد که در صورت کمبود نور، این رده‌ها کمرنگ خواهند شد.

بقیه گونه‌ها، در نور کم هم به خوبی رشد می‌کنند.

 

 سوالات مربوط به سانسوریا را در ادامه مطلب بخوانید 

 


الهه فاخته

داستان گلها

به قلم الهه فاخته

این دنیای من است 

 

روزی که سانسوریا پا به خانه ام گذاشت صدای آن و اسپاتی فلوم اولین صدایی بود که شنیدم

سانسوریا با گلدان سفالی سفید رنگش مثل خانم های متشخص احساس کردم واقعا خانه ام مهمان آمده است . تا روی فرش گذاشتم صدایی شنیدم : چقدر اینجا شلوغ است !

ابروهایم بالا رفت و اهمیت ندادم . گلدان ها را جابه جا کردم و گلدان سانسوریا را گذاشتم در اتاق گلها , بسیار زیبا و موقر ! مانند خانم های متشخص کم صحبت که احتمال زیاد مدیر هم هستند . 

همین که مانده بودم چگونه سلفون فلوم را باز کنم , فلوم گفت : خب با کاتر باز کن !

من هم آنقدر هیجان گلهای تازه رسیده را داشتم که صداها را زیاد جدی نمی گرفتم چون تا آن روز گلها زیاد با من حرف نمی زدند , راستش از روزی که به خدا گلایه کردم من قبلا سبز انگشتی بودم و الان چرا نیستم حداقل گلهای خودم را سبز نگه دارم , دقیقا از همانروز انرژی زیادی روح خسته ام را به تعادل رساند! من هر چه بخواهم خدایم به من می دهد اما چون فراموشکار هستم گاهی یادم می رود دقیقا چه می خواهم و وقتی به تنگ می آیم دعایی از درونم می جوشد و خدای مهربانم نیز سریع برآورده می کند 

 

  • بقیه داستان گل سانسوریا در ادامه مطلب 

 


الهه فاخته

دلنوشته کرونایی من 

اینبار هوای سرد و بارندگیهایش

به قلم الهه فاخته

 

امروز هم روز دیگری از روزهای کروناییست و من همچنان در قرنطینه به سر می برم !

صبح از خواب برخواستم و سرما آنچنان در من رسوخ کرد که نتوانستم از زیر پتو بیرون بیایم , نوک بینی ام بشدت سرد شده بود و فکر می کردم برف آمده است . بالاخره بعد از دوساعت کلنجار برخاستم و دیدم هوا سرد نشده ,  از سایت هواشناسی نگاه کردم دیدم تا دو هفته بارش و رعد و برق و دما تا 7 درجه سانتیگراد . تصمیم گرفتم مجدد بخاری نصب کنم !

 

و الان متوجه شدم سرمای بی سابقه ای در فصل بهار آن هم در ماه شکفتن گلها رخ خواهد داد !

 

  • بقیه دلنوشته کرونایی من در ادامه مطلب

الهه فاخته

دلنوشته کرونایی شماره 4

نویسنده الهه فاخته

 

امروز 21 فروردین ماه است اما در تهران برف میبارد .

البته اینجایی که من هستم دقیقا وسط شهر تهران است و فقط باران می بارد شاید هم دانه های برف بسیار ریز باشند من هنوز دستم را از پنجره بیرون نبرده ام . 

فقط کمی پنجره را باز کرده ام . تا باد مهربانیش را به گلهایم تمام کند . 


باد که بی حوصله باشد , به هر چه که سر راهش بیاید سیلی می زند اما بسیار مهربان است حالش که خوب باشد همه را می بوسد و نوازش می کند . و الان بهار است فصلیست که حال باد خوب است!

و امروز از همان بهارهاییست که مدام ميبارد و رنگ خود را , بوی خود را از بین درزهای پنجره به داخل خانه ها می‌پراکاند 

نمی دانم خوشحال باشم یا ناراحت !

خوشحال از اینکه امسال با کلی نعمت و مهربانی خداوند شروع شده است 

و ناراحتی از اینکه برف برای زمستان است و تا زمانیکه هوا سرد باشد این ویروس کرونای راحت طلب از دیار من نميرود !

 

 

بقیه دلنوشته کرونایی از دلنوشته های روزانه من در ادامه مطلب


الهه فاخته

دلنوشته های سبز 

دنیای اسپاتی فلوم

دنیای گلها

 

اول این یکی گل درآورد رفتم اومدم گفتم اون اسپاتی داره شماها ندارید

عاشقانه غمگین متن و شعرنوشت 

کتاب عاشقانه هایی‌از جنس همدردی

نویسنده الهه فاخته

 

یکی بود , یکی نبود ,

غیر  خدا فقط  عشق بود و قلب .

من و تو بودیم و کلی رویا , کلی صدا , کلی خاطره , کلی احساس ,

انقدر زیاد بود خنده هامون , گریه هامون ,

انقدر زیاد بود غصه هامون که تا بخودمون اومدیم دیدیم قلبهامون پر شده از من و تو .

میگن قلبهای بزرگ زیاد سختی میکشن,

میگن قلبهای بزرگ لیاقت بهترینها رو دادن .


 بقیه عاشقانه غمگین شعرنوشت رفتن در ادامه مطلب



الهه فاخته

عاشقانه غمگین رفتن 

عزیز از دست رفته 

به قلم الهه فاخته

 

هر جا بری باهات میام ,

تا اون بالا بالاها, تا بالای ابرها, حتی بالاتر تا پیش خدا

 بیا  بادکنکهای صورتیمونو برداریم ,سبک بشیم بریم پیش خدا

 همیشه آدمای عاشق میگن رفت , دلمو شکست , اما بدون با رفتنت یه تیکه از قلبم پیشته همیشه .

آخه همیشه که رفتن , درست نیست خوب نیست ,

 چرا باید تو آسمونا باشی و من روی زمین ؟

 دلم نمیخواد بشنوم که بازم میگی حق داری عزیز من ! من فقط تو رو میخوام .


بقیه عاشقانه غمگین و رفتن عزیزاز دست رفته در ادامه مطلب 


الهه فاخته

 

خلوت کردن با خود و خدای خود

به قلم الهه فاخته

خاطراتی بر دوران نوجوانی

 

شاید تابحال به این موضوع فکر نکرده باشید چگونه شد که بار اول معنی خلوت کردن را فهمیده باشید !

این موضوع , یعنی خلوت کردن با خود را کسانی ميفهمند که بسیار ذهن آشفته یا شلوغی دارند و هیچ کجایی برایشان نیست تا به آرامش برسند ! 

اما باگذشت زمان و بزرگتر شدن , این موضوع قابل حل ميشود . بالاخره جایی یا کاری یا چیزی یا کسی می شود خلوت ما ,که به ما آرامش و انرژی می دهد !

 

 

جایيکه کسی قضاوتمان نمی کند , در دنیای خودمان هستیم و هر چه ميخواهیم مي بینیم و هر جور بخواهیم رفتار مي کنیم , کسی مارا نمی‌بیند تا بخواهد قضاوت کند , جایی جز لاک خود!

 

 

بقیه خلوت کردن با خود را در ادامه مطلب بخوانید 


الهه فاخته

شعر خوشبختی را از من نگیر

شعرنوشت الهه فاخته

 

مرا در این خاک تنها مگذار و برو

مرا هرگز ترک نکن 

چراکه من سالهای پر غمی داشته ام

زندگی بر من بسیار سخت گذشته است


مرا تنها به حال خویشتن رها نکن ای جان و جهان من

دیگر نمی توانم بدون تو زندگی کنم

نه پرواز می خواهم و نه غرق شدن در لذت دنیا

من تو را می خواهم که کنارم بمانی و 

این روزگار سخت, سختی اش بر من آسان شود با تو

تو همراه باش , دیگر تحمل ندارم که بشکنم

 

عزیز از دست رفته

سعادت رفته

خوشبختی دمادم را بدون تو چگونه تجربه کنم

آیا برزخ زیباست که مرا می گذاری و می روی؟

گرچه خدا هست البته که هست ولی

با تو بودن سعادت است 

آرامش است و لذت است

تو را برای خوشبختی ام صدا میکنم

نرو

نرو , بمان عزیز من

بخاطر قلب خسته ام نرو

یا حق

  • الهه فاخته
  • آخرین روزهای فروردین 1399
  • شعر خوشبختی را از من نگیر

الهه فاخته

خوشبختی و آدم خوشبخت

نویسنده الهه فاخته

 

سلام , 

اینار میخواهم خوشبختی را در دو کلمه تعریف کنم و معنی خوشبختی را برایتان شرح دهم ! 

لذت و آرامش با هم 

 

کسانی هستند که حسرت میخورند خوشبحال کودکان که بدون دغدغه خوشحال هستند ! و خوشبختی را در آنها یا در دیگران مي بیندد ! در اصل چیزی که دوران کودکی را دلچسب می کند , آرامشی ست که مادر و پدر برای کودک فراهم مي کنند و روح کودک , ذاتا به دنبال بهانه ای می گردد تا لذت ببرد !

 

گاهی با خانواده یا دوستان به سفر می رویم و سفر رفتن کنارشان را دوست داریم . چرا ؟ چون بودن کنار آنها به ما لذت ميدهد و ما لحظاتی بدون دغدغه و سختی را ميگذرانیم یعنی لذت همراه با آرامش !

آرامش به تنهایی خوشبختی نمی آورد چرا که آرامش باعث خلاقیت است اما تو فکر کن کنج سبزی برای خود درست کرده ای و گاهی به آنجا و سکوتش پناه میبری تا از دنیای پر از سختی و مشغلی حتی برای ساعتی دور شوی , آرامش به تو انرژی دوباره زندگی ميدهد و تحرک داشتن معنی اصلی زندگی کردن است , تحرک داشتن یعنی مشغول بودن 

مثلا کسی که خواب است , از خواب لذت می برد و آرام ميشود اما اگر بی نهایت ادامه پیدا کندکسل خواهد شد چون تحرک ندارد , اصلا بخاطر اینست که در اثر تحرک هورمون شادی در بدن فعال ميشود چرا که خداوند خواسته ما را چنین بیافریند . 

تحرک داشته باشیم تا شادی را تجربه کنم , تا حس خوب را بفهمیم تا به لذت برسیم و آنگاه که به آرامش با لذت برسیم زندگی را با تمام زیبا و زشتی هایش دوست خواهیم داشت !

 

هر کسی برای رسیدن به لذت, راهی  انتخاب ميکند !

یکی آنقدر درس می خواند تا دکترا بگیرد و این حس به او لذت ميدهد , یک نفر قهرمان می شود , یک نفر به کسی کمک می کند , یک نفر باغبان ميشود , یک نفر آشپز , این علایق باعث ميشود که هربار به آن بپردازند لذت ببرند , اما اگر این بین به آرامش برسند معنی خوشبختی را ميفهمند 

 

خداوند در آیه ای از قرآن فرموده است :لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ في‏ کَبَدٍ4  . ما انسان را در سختی و مصیبت خلق کرده ایم !

هر انسان بالغی دورانی در زندگی خود دارد که به او سخت گذشته است ! 

راه موفقیت در هرزمینه ای را شروع می کنیم اول سخت می‌گذرد و اگر سختی را تحمل کنیم به مقامی بالا ميرسیم ! و این می شود خوشبختی زندگی ما اما خیلی ها در این راه کم می آورند !

 


بقیه متن خوشبختی چیست و خوشبخت کیست ؟ در ادامه مطلب .

 


الهه فاخته

عاشقانه غمگین رفتن 

دلتنگی

به قلم الهه فاخته

 

نمیدونم این چه حالیه

که باشی یا نباشی

دلم میگیره

از همه کس , از همه چیز حتی از گرم شدن یک لیوان آب خنک

دلم میخواد انقده بگم دلم برات تنگ میشه ولی همش فکر میکنم خیلی ها این جمله ی تکراری رو بهت میگن

دلم میخواست یه زبون خاص پیدا میشد که میتونستم بگم خیلی دلم برات تنگ شده

کاش میتونستی بفهمی خیلییییییییییییی دوستت دارم

 

  • نویسنده الهه فاخته
  • کتاب عاشقانه هایی از جنس همدردی
  • عاشقانه غمگین دلتنگی شماره 3
بقیه دلنوشته عاشقانه دلتنگی در ادامه مطلب 

الهه فاخته

آسمانی ترین مهربانی

فصل سوم - مجموعه عاشقانه هایی ازجنس همدردی

 

ای هم نفس ، ای هم آیین سلام !

دستهای آسمانی تو را پر ز گل ميکنم ، همان گلهای عجیبی که هر از گاهی از آسمان مي بارد و بر سر خوب آیین فرود مي آید . 

و باز هم روزی دیگر آمد و چشمهای آسمانی شما نویدی دیگر برایم رقم زد .

 

 

بقیه آسمانی ترین مهربانی در ادامه مطلب 

 

الهه فاخته

چرا خوبی ميکنم بدی ميبینم 

چرا اعتماد ميکنم بی اعتمادی ميبینم

 

این بار ميخواهم از احساسی بگویم که شاید بارها برایم تکرار شده است و مرا تا مرز افسردگی پیش برده است , احساسی شبیه یک نوع باختن 

 

سوالاتی که مرا درگیر خود ساخته است 

 

چرا وقتی خوبی ميکنم , بدی ميبینم !

 

چرا وقتی اعتماد ميکنم بی اعتمادی ميبینم !

 

چرا رویای زیبایی که میسازم , و به دوستی اعتماد ميکنم , بی توجه از زیبایی رویای من , کاخ آرزوهایم را یک شبه ویران ميکند ! و اصلا برایش مهم نیست !

 

چرا خوبی میکنم بدی میبینم

 

شما تابحال آرزویی داشته اید ؟ 

 

گاهی ما چنان غرق در آرزوهای خود هستیم و دنیایی را به تصویر ميکشیم که حالمان در آن خوب است و دلمان نميخواهد خراب شود , اما وقتی کسی نقش رویایمان را بر هم ميزند چون چیزی برای جایگزینی اش نداریم , تمام حالمان بهم مي ریزد . نميخواهیم باور کنیم آدمها همانقدر که باعث شادی ما ميشوند ميتوانند به ما بدی کنند . برای همين است که بهتر است هميشه چند آرزو داشته باشیم که اگر یکی از آنها نقش بر آب شد بهانه ای برای برگشتن به زندگی داشته باشیم .

 

چرا خوبی میکنم بدی میبینم


مثالی ميزنم :

 

داستان آن زن را شنیده اید که ميشود و چند وسیله کنار خودش ميگذارد و روی کاغذی مينویسد هر کاری ميخواهی با من بکن !

ابتدا او را نوازش ميکنند , ميبوسندش , مراقبش میيشوند اما بعد که ميگذرد و آن زن مثل یک تندیس بی جان تکان نميخورد , همانها که نوازشش ميکردند , به او دست درازی ميکنند , طناب را دور گردنش می اندازند , ميخندند , روی بدنش با چاقو خراش ایجاد ميکنند . 

 

مي دانی هدف آن زن چه بود ؟ می خواست ثابت کند قوانین برای حفاظت از خود ما بنا ميشوند .

 

در زندگیمان اگر محبت دیگران را نادیده بگیریم دیگر به ما محبت نميکنند , اگر به آنها نگوییم دوستشان داریم , آنها نميفهمند ! 

 

در زندگیمان اگر جلوی بدی های یک آدم را نگیریم روی بدن ما را خراش ميدهد و ميخندد تا سرگرم شود چون هیچ فکری نميکند از اینکه تو از درون ناراحت شوی چون همیشه بدی هایش را تحمل کردی!

 

نميشود بخاطر بد بودن کسی , بد شد !

 

چرا خوبی میکنم بدی میبینم


ما باید برای خوب بودن بجنگیم , بدی چندش آور است , تعادلمان را بهم می زند و آرامش را از ما می گیرد ! شما آدم بد دیده اید که آرامش داشته باشد ؟ همیشه نگران است , از درون نا آرام است مثل کتری در حال جوش !بدی مثل همان لکه های سیاه روی ملحفه سفید است که رسوایمان ميکند . ذات آدمی به سمت خوبی و زیبایی جذب می شود , و آدمها ذاتا سمت خوبیها و زیباییها جذب می شوند . بالاخره از آدمهای بد خسته می شوند و آدمهای بد بالاخره همانطور که تاریخ نشان داده تنهای تنها می شوند ! 

 

شایدآدمهای خوب هم تنها شوند اما چون ذات پاکی دارند , آدمها گاه و بیگاه به سمت آنها می آیند و از او فرار نميکنند . آدمهای خوب را خدا نگاه می دارد ♥

 

واما چرا هر چه خوبی ميکنیم بدی ميبینیم ؟

 

بقیه متن خوبی ميکنم بدی ميبينم چرا  درادامه مطلب 


الهه فاخته

رفیق شفیق

 

و هرچه شوق هست بخاطر حضور او در قلب است .

رگ حیات جان دوباره می گیرد و زندگی رنگ می بازد با به یاد آوردن یاد بزرگ مقدس الله .

چه خوب است نوشتن از برای او ، با یاد او درود بر خالق انسان .


می نویسم با چشمهای تو

آری چشمهای تو ، بهانه ای برای نوشتن هستند .

آسمان بی کران خدا انگار در چشمهای پا ک و شفاف تو معنا شده است .

ای رفیق شفیق بی آنکه بدانی دوستت دارم و قلبم با یاد چشمهای تو آرام میگیرد 

 

  • الهه فاخته
  • رفیق شفیق
  • کتاب عاشقانه‌هایی ازجنس‌همدردی


دلنوشته ای دیگر درباره اصل انسانیت در ادامه مطلب

الهه فاخته

آشنای غریب , دلنوشته ای زیبا 

 

صدای پای آشنا می آید

آشنایی چه غریب

در ظلمت تاریکی شبهای تنهایی من !

آشنایی ظاهرا غریب ، غریب چون بوی دیار غریبی از سمت او می آید .

آه ، ای آشنای ناشناس

تو را می بینم ، هر لحظه بویت می کنم هر لحظه در شمار ثانیه در کنارم هستی و تبسم تو را می بینم .

 ای آشنا! انگار سالهای زیادیست که تو را میشناسم و با تو زندگی کرده ام .

یکبار هم از دیدن چهره زیبای تو خسته نمی شوم . هر لحظه در یادم بمان ، شاید معجزه در همین لحظه ها بیاید ، قلبم به شدت می تپد، هر جا که هستی ، ای آشنا دوستت دارم .

  • نویسنده الهه فاخته
  • کتاب عاشقانه هایی ازجنس همدردی
  • آشنای غریب دوستت دارم 
آشنای غریب دلنوشته ای دیگر در ادامه .

 

 


الهه فاخته

چگونه قهرمان زندگی خود باشیم قهرمان تکواندو

 

راه قهرمانی و رشد :

باور دارم خداوند راه حل مشکلات را درطبیعت قرار داده است.

من شرایط قهرمانی و رشد را با مثال زیر بیان می کنم.

خاک را خواستن میدانم، چراکه بدون خاک هیچ گیاهی متولد نخواهد شد مگر گیاهان هوازی که شرایط خاصی دارند. وآنگونه انتخاب شده اند.

چگونه قهرمان زندگی خود باشیم

کود را تکنیک میدانم. که اگر تند تند داده شود استعداد شاگرد را میسوزاند و باید منظم داده شود و یک دوره زمستانی هم داده نشود تا کاملا تکنیک دربدن جابیافتد و بعد دوره با بهترین تکنیک ها و بصورت منظم مجدد موجب شوک برای رشد بیشتر شد.

چگونه قهرمان زندگی خود باشیم

آفتاب را توجه استاد میدانم. که اگر زیاد داده شود میسوزاند و از بین میبرد واگر کم داده شود هم یا رشد را متوقف می کند یا باز از بین میبرد. این استاد است که باید بداند هرگلی با چه قدر آفتاب به شکوفایی میرسد. حال میخواهد کاکتوس پرتوجه باشد که گل دهد یا پتوس مظلوم که کم هم نور ببیند به بهترین رشد میرسد.

چگونه قهرمان زندگی خود باشیم

بقیه چگونه قهرمان زندگی خود باشیم در ادامه .


الهه فاخته

زن بودن یعنی چه 

من یک زن هستم , دختری درون من است 

 

چه چیزی در من است که مدام در من تکرار میشود تا دختر بودنم را زن بودنم را حفظ کنم.

گاهی مشت هایم را گره کنم و نه بگویم. این نه گفتن مرا مرد نمیکند بلکه از من یک زن قوی میسازد!


من یک زن هستم , دختری درون من است 

 

من درون خود دختری دارم که هیچ گاه پیر نمیشود، این دختر طراوت روح من است. که نباید بشکند، نباید آسیب ببیند، بلکه باید طراوتش حفظ شود.

من یک زن هستم. دیگر خام و پراشتباه نیستم.

من هنوز هم با یک شاخه گل، روحم تازه میشود.

من هنوز هم با یک هدیه، کادوپیچ شده به وجد می آیم. نجیب نگاه میکنم ودخترانه فریاد می کشم و شبیه یک انسان سالم از ته دل میخندم.

من پذیرفته‌ ام ذاتم را، جسمم را، توانایی هایم را

پذیرفته ام نمیتوانم ادای یک مرد را درآورم وهرگاه قدرتم مرا بالا بکشد، گاهی می ایستم ونفس تازه میکنم!


من یک زن هستم , دختری درون من است 

بقیه دلنوشته من یک زن هستم در ادامه مطلب بخوانید

الهه فاخته

مناجات با خدا

دلنوشته ای برای خدا

به قلم الهه فاخته

خدایا خیلی دوستت دارم❤️

مرسی که مرا آنی به حال خود نمیگذاری❤️
مرسی که همواره یاورم هستی تا سختی ها را تحمل کنم و پاداشم میدهی
خدایا آدمهای خوب را کنارم نگهدار
آدمهای بد را بیصدا ازکنارم دور کن
ومرا به حکمت هردو آگاه کن

دلنوشته ای برای خدا


کاش میشد که مرا بپذیری که من این دنیا را با تو زیبا میبینم. از فراموشی و غفلت خویش به درد آمده ام. خدایا توهرچه هستی، دوستت دارم

دختر کابلی دلنوشته 

از کتاب الهه فاخته

 

از مقابل آینه می گذرم .

مینشینم تا صفحه ای سفید را باز کنم و در آن خاطره ای را بنویسم .

هیچ فکر نمی آید به ذهنم . و لحظات پر تکرار یکی پس  هم می گذرد .

دختری کابلی پیامی به من می دهد .

 

بقیه دختر کابلی در ادامه مطلب


الهه فاخته

عاشقانه ای برای تو

عاشقانه دو نفره 

 

آن قدر دوستت دارم که نمیتوانم بگویم نفسم امده است

 

آخر مجنون هم که باشی یک روز نفست در سینه قفل میشود

 

هیهات که نمیدانی چه میکشم در سفری که قرار بود زودتر از موعد بیایی

عاشقانه ای برای تو 

 

امشب دلم چه قدر هوای آغوشت را کرده است

 

لباس گرم بپوش

 

 

 

بقیه عاشقانه ای برای تو در ادامه 


الهه فاخته

خوبی که از حد بگذرد نادان خیال بد کند 

لطف که از حد بگذرد می شود وظیفه !


حتما این ضرب المثل را شنیده اید که خوبی که از حد بگذرد نادان خیال بد کند که چه عرض کنم عاقل هم خیال بد کند . 

قبلش بگویم من همیشه فکر می کردم لطف که بیش از حد باشد وظیفه می شود اما این روزها به معنی ضرب المثل بالا رسیدم.

لطف و خوبی دو کلمه مترادف هستند , لطف یعنی چیزی که به او بدون چشم داشت هدیه دهی اما خوبی , نشئت گرفته از ذات آدمهاست . همه آدمها به کسی لطف نمی کنند اما همه آدمها خوبی را در خود دارند حتی اگر واقعا آدم خوبی نباشند . 

 

خوبی که از حد بگذرد نادان خیال بد کند !


خب این مسئله بسیار اهمیت دارد زمانیکه ما می خواهیم در مقابل بدی دیگران خوب بودنمان را هم حفظ کنیم . نگذاریم بدی دیگران ما را و شیوه زندگیمان را به سمت بدی بکشاند. 

مهم نیست در چه سنی باشیم , همین که 80 درصد روحمان خوبی و خوب بودن داشته باشد ممکن است بقیه بخاطر رفتار بد خودشان و خصوصیات بدشان از ما نوعی سو استفاده کند . 


خوبی که از حد بگذرد نادان خیال بد کند !


بعضی ها ما را برای پر کردن تنهاییشان بخواهند !

بعضی ها ما را برای اوقات فراغتشان بخواهند !

بعضی ها چون می دانند ما ذات خوبی داریم و خوبی می کنیم , از ما سو استفاده کنند در جهت نفع خودشان ! 

آنها شاید ذاتا آدم بدی نباشند اما خوب مطلق که نداریم ! خوب مطلق در این دنیا فقط پروردگارمان است . 

پس چه می شود که آنها خواسته یا ناخواسته به ما بدی می کنند از این بابت که می دانند ما واقعا آدم های خوبی هستیم و خوبی می کنیم . و هربار که به سمتمان بیایند خوبی می کنیم !

شاید آنها یک ژن پنهان از اجداد خود دارند که در مواجهه با ما فعال می شود ! 

شاید هم ما آنقدر خوب هستیم که دلمان نمیخواهد بدی کنیم اما . راه حلش چیست ؟


بقیه مقاله خوبی که از حد بگذرد نادان خیال بد کند و راه حل را در ادامه مطلب بخوانید


الهه فاخته

معلم کسی ست که می تواند راه را به شما نشان دهد 

شاید ما فقط یادمان باشد که چه کسی الفبا یادمان داد

اما معلم یاد میدهد چگونه معادلات زندگی را حل کنیم همانطور که بارها توانستیم در دفتر ریاضی حل کنیم 

معلم به ما یاد می دهد  که برای حواس جمع بودن می توانیم حفظ کنیم و برای درک مسائل باید مسئله حل کنیم تا مغزمان بزرگ شود بخاطر حل کردن و پیدا کردن راه های دیگر.

معلم راه را نشان می دهد این ما هستیم که باید انتخاب کنیم و هیچ اجباری در انتخاب نداریم 

اما من چیز دیگری از معلم می دانم 

 

بقیه متن روز معلم مبارک در ادامه مطلب

 


الهه فاخته

دنیا تمام میشود !

 

دنیا تمام میشود!

بالاخره یک روز به دور از تمام حدسیات و معادلات دنیا آنچنانی تمام میشود که سیل ناگهانی می آید 

بالاخره یک روز دنیا چنان پایان میگیرد که زله در دو دقیقه همه چیز را ویران می کند و هیچ کس نمی تواند جلویش را بگیرد حتی نمی تواند زمان آمدنش را بفهمد

 

دیشب خواب عجیبی دیدم , خواب دیدم آب دریاها و اقیانوسها بالا آمده و حتی بزرگترین برج های جهان را هم در خود فرو می برد و چنان با سرعت و شتاب بود که هیچ کس نتوانست فرار کند !

این سیل بود یا چه نمیدانم , اما آب زلال و شفاف بود و یک فرق بزرگ داشت ! همه چیز را در خود می کشید ! هر چه در زمین بود و هر چه در آسمان بود !

من در خواب هراسان شدم و خدا را صدا زدم آب را در بر گرفت چشمهایم را بستم چون از غرق شدن بدم می آید , فرشته ای همراهم شد که صدایش را شنیدم آنگاه فهمیدم , به من گفت تو آمدنت با بقیه فرق دارد , خنده ای کرد و گفت برویم !

چشمهایم را که باز کردم خود را در جهانی دیگر دیدم ! در جایی انگار میان جنگل و کوه ! پر از درخت اما درختهایی خاص ! متفاوت از جنگل آدمها !

میان جمعیتی بودم به خودم گفتم اینجا کجاست ! 

 

بقیه متن دنیا تمام میشود در ادامه مطلب

 


الهه فاخته

گاهی برای لذت بردن از آرامش خود بایست !

 

تیک تیک تیک ، این ساعت تیک و تاکش را برای چه کسی به رخ میکشد ؟ می گوید که من رفتم ، من رفتم ، من رفتم

من می گویم ماندم صبر کن نرو و باز می رود . انگار که به این تنهایی عادت کرده ام . انگار اسیر زمان شده ام . که کسی باور نمی کند وقتی می گویم دوستت دارم . انگار تا به حال نفرت را ندیده است که دوست داشتن را بفهمد !

یک صبح از خواب بیدار شدم و دیدم ساعت هیاهویش فرو کش کرده است . آفتاب چشمانم را بوسید و من لبخند زدم . پتو را کنار کشیدم و مقابل آینه رفتم . صدای تیک و تاک ساعت نمی آمد و من همان دختر دیروز بودم حتی دختر چند سال پیش .

به ساعت نگاه کردم آه . حتی ساعت هم با آن همه دک و پزش خوابیده است .

ساعتی که دیروز رفتنش را به رخم میکشید و جا ماندن من را فریاد می زد امروز روی 10 دقیقه مانده به 10 خوابیده است . و صبح نیست ظهر است .

من هم رفتم زیر پتوی گرم کنار بخاری ، اولین سالیست که در سرمای زندگی ام بخاری دارم . اگر ساعت با آن همه قیل و قالش امروز بدون دادن پیامی ناگهان خوابید

چرا من نخوابم ؟ بگذار بخوابم و زمان بگذرد شاید این پیر صد ساله آرام بگیرد . بگذار عقربه ثانیه شمار درجا بزند و به خیال خودش باز به ماندن من بخندد و من بدون صدای تیک و تاک آرام در رویای زیبایم فرو روم . دیگر ساعت هم اجازه گرفتن رویاهای شیرینم را نخواهد داشت .

یا حق

به قلم الهه فاخته


الهه فاخته

ترس یعنی همان قسمت خالی روحمان از خداوند !

خدایا , خدای مهربانم خودم , عزیزانم و تمامی مردم کشورم و مردم سرزمینم را به پناه مطمئن تو میسپارم !

گناهانمان را ببخش و بدی را از درونمان بیرون کن !

میدانم همه چیز با تو حل میشود, تنهایمان نگذار !

یا حق

 

چند روز پیش در سالنامه خود جمله ای را دیدم ,  شکستنی بیصدای درد دار! که درون یک قلب نوشته شده بود . من همان روز بالای صفحه نوشتم خدایا قلبم را نشکن , الهی آمین!

من نشانه ها را میبینم , یعنی اگر نشانه ها را ببینی میتوانی سختی های زندگی را به آسانی بگذرانی , اما انسان است و غفلتش !

امشب که زله آمد و من باز هم تکان خوردن لامپ را ندیدم فقط حس کردم نیرویی گلدان اسپاتی فلوم را تکان میدهد , ناخواسته پریدم و سمت اتاق گلهایم رفتم و تکان خوردن گلدانم را دیدم , زله 5 ریشتری فقط یک گلدان مرا لرزانده بود ! و من با صدای بلند فریاد زدم : یا ابوالفضل !

 

یک روز , یکی از هم باشگاهی هایم که بازوی یا ابوالفضل را بسته بود , همراهم شد . به او گفتم چقدر اعتقاد داری ! در نگاهش چیزی بود , به من نگاه کرد و گفت میخواهی تو را هم به او بسپارم ! خندیدم گفتم تا خدا هست او را چه ! گفت : از بنده های خوب خدا که نمیشود گذشت , چشمهایش را بست و زیر لب زمزمه ای کرد و گفت از این به بعد ابوالفضل با تو خواهد بود . 

من هیچ گاه صدایش نکردم چون ورد زبانم ذکرو یا الله است اما یک شب اتفاقی افتاد و من به این باور رسیدم ! شاید روزی خوابم را در این سایت قرار دهم !

این شد که من هرگاه خواستم خطری از سرم بگذرد یا اتفاق بدی تمام شود ناخواسته می گویم یا ابوالفضل 

و سپس پشتش میگویم یا صاحب امان و آرام میگیرم انگار صاحب امان مرا آرام میکند !

هر گاه قدرت بخواهم که زور و بازو بخواهد میگویم یا علی !

اگر دلم بشکند به امام رضا میسپارم !

هر چه بخواهم از خدا میخواهم ! 

این ایمان من است 

با دستهای لاک زده نماز میخوانم و میدانم خدا میپذیرد چرا که خدا لاک های مرا نه بلکه درون مرا میپذیرد !

 

و امروز اشک ریختم که چرا یک آن ترسیدم , از اینکه آرامش برود , از اینکه عزیزانم . و از اینکه گلدانم بشکنند و گلهایم زخمی شوند ! 

و بعد ترسیدم از ترسی که به من دوباره هجوم آورد ! اندازه این ترس نشان میدهد چقدر خدا را درون خودم راه داده ام . 

من در گذشته هرگز نمیترسیدم 

این شکستن ها , این سختی ها , این بلاها نباید مرا از خدا خالی کند حتی به اندازه ذره ای کوچک !

و امشب پای سجاده نشستم و توبه کردم , از اینکه شاید من گناه کرده ام و کسی به گناه من نرنجد! 

من دلم میخواهد همانطور که برای دیدن عزیزانم , عطر میزنم , موهایم را مرتب میکنم , لباس خوب میپوشم , روزیکه سمت خداوند رفتم از هر جهت پاک و بی نظیر باشم و میدانم گناه , مرا آلوده میکند 

نمیخواهم حتی ذره ای از روحم سیاه باشد !  

الله پاک و مهربانم به تو توکل میکنم 

الله مهربانم از تو ممنونم , تو را به اندازه تک تک ذرات آفرینشت شکر میگویم 

اگر گناهی کرده ام من را ببخش , من را ببر 

نگذار بدی , درونم شود , کثیفم کند و یادم برود چه کسی بوده ام ! 

هر چه دارم از تو دارم , با تلاش خود و تحمل سختی ها و صبر کردن هایم دارم , آری با تو بالاترین مقام را خواهم داشت 

تنهایم نگذار من نیازمند را 

در این دنیا فقط تو تمام ناشدنی هستی و من با خیال راحت تو را میخوانم 

میدانم امتحاناتم را پس داده ام 

نه به خنده جهل کسی دلخور میشوم 

نه با آفرین بنده ای دلشاد 

فقط تو هستی که با فرشتگان مهربانت , امانم میدهی و پناهم میشوی و میخواهم فقط تو را داشته باشم 

 

کسی میگفت اینقدر وابسته بودن به خدا خوب نیست ! من هنوز هم نمیفهمم چرا خوب نباشد ! اتفاقا این زرنگی من است , من با تو پادشاهی میکنم 

مهربانم مرا ببخش و من و این دیار و مردمانش را از بدی و بدبختی محفوظ بدار و حاکمان منصف و خداترس را بر ما حاکم کن ! لبخند را از لبهایمان نگیر و آرامشمان را حفظ کن .

 

مادر امشب میگفت  : فرشته های خدا در خانه تو مراقب تو هستند که نمیفهمی چیزی تکان میخورد , دل شکسته ام را میشناسی , من تو را بخاطر چیزی که نمیتوانم به زبان بیاورم و تو خود آگاهی سپاس و شکر میگویم ! 

خدای مهربانم تو رفیق سی و اند ساله من هستی ♥

  • اردیبهشت 1399
  • همان دم که زله آمد 
  • در یکی از روزهای کرونایی 
  • الهه آجرلو - فاخته

 


الهه فاخته

چگونه زن و مرد مکمل هم هستند 

 

خوشبختی یعنی آرامش و لذت و تمام 

و اینکه خدا انسان را جفت آفریده است و انسان را در سختی قرار داده است تا با همراهی جفت خود , سختی ها بر او آسان شود یا تحملشان بیشتر شود چیزی غیر قابل انکار است 

جفت را در طبیعت قرار داده تا گاهی که یادمان میرود بدانیم سختی ها نباید ما را از هم جدا کند و به بهانه رنج , از جفت خود دور شویم !

 

چه میشود که این تعادل بهم میریزد ؟

 

بقیه متن چگونه زن و مرد مکمل هم هستند را در ادامه بخوانید عزیزانم


الهه فاخته

دلنوشته بانو جان 

بانوی زیبای من 

 

بانو ای بانوی مهربان

بایست !

اکنون وقت یک لیوان چای است روی صندلی رو به پنجره ای که از آن آسمان کاملا پیداست

برای ادامه زندگیت اول آرامش میخواهی


گاهی دست نگهدار، برای خودت یک لیوان چای بریز و کنار چیزی که دوستش داری بنوش!

دقایقی را سکوت کن و به صدای قلبت و صدای نفست گوش بده!


آرامش شیره جان یک زن است

اجازه نده کسی یا اتفاقی آرامش تورا بهم بریزد ❤️

 

بقیه دلنوشته بانو جان در ادامه مطلب 


الهه فاخته

ملکه بودن عادت هر روزه من است

صبح ها که از خواب برمیخیزم کافیست آسمان آبی باشد تا ناز نگاهم تراوش کند به #چشمان #پنجره

فقط کافیست قاصدکی ناگهانی و بازیگوش به روی فرش بغلتد و بغض دلتنگی ام فروکش شود و یک لبخند از ته دل، آرامم کند

 

آری ملکه بودن عادت من است

خودت باش!


 

 


الهه فاخته

عشق چیست و عاشق کیست 

 

سلام 

اینبار میخواهم از عشق بگویم !

عشق شاید همان میوه نایاب و لذیذی باشد که اگر قسمت کسی شود , بالاترین لذت دنیا را خواهد چشید !


در مقاله کوتاهی نوشته بودم خوشبختی همان لذت با آرامش است ! من فکر میکنم عشق تکرار لذت با آرامش است , یک خوشبختی پر تکرار ! با این تفاوت که در عشق به خدا هم وصل میشوی , عشق سه راس دارد . من , تو و خدا !


در این دنیای فانی هیچ چیزی مطلق و صد درصدی نیست ! اما عشق میتواند همان خوشبختی پر تکرار باشد ! 

 

گاهی فکر میکنم این ما هستیم که میتوانیم انتخاب کنیم به کسی یا چیزی عشق بورزیم , آن چیز میتواند یک گل باشد یا حتی یک عروسک ! به هرچه عشق دهی جان میگیرد , جانی از تو میگیرد ! شاید همین باشد که دلبستگی پیش می آید ! 

جایی خواندم وابستگی به یک فرد از آنجا می آید که میدانیم برایمان مفید است , بودنش و کارهایش یا جایگاهش ! و احساس میکنیم بدون او نمی توانیم و همیشه به او تکیه میکنیم !

و دلبستگی یعنی بدون آنکه در نظر بگیریم آن شخص یا آن چیز برایمان مفید هست یا نه میخواهیمش ! بدون هیچ دلیلی ! فقط میخواهیم که باشد , فقط میخواهیم که کنارش باشیم ! آدمهایی که باعث دلبستگی بقیه میشوند شاید روحی مالامال از عشق دارند !

و آنها انتخاب نمیکنند وابسته شوند یا دلبسته ! این درجه عشق ورزی ماست ! کسانی که میدانند چیزی برای وابستگی ندارند سعی میکنند با محبت و عشق , کسی را دلبسته خود کنند ! 

چرا که درغیر اینصورت باید او بامعرفت باشد تا کنار کسی بماند که نه عشق واقعی دارد و نه قوی تر یا مفید تر از ما هست !

 

بقیه عشق چیست و عاشق کیست در ادامه مطلب

 


الهه فاخته

فقر مزه ایست که تا طعم آن را نچشید، درکش نمیکنید!

نه تلخ و نه ملس، نه شور نمیدانم شاید بی مزه است تا زمانیکه بخواهی زندگی کنی نه زنده بمانی!

میگوید : فلانی اگر ندارد چرا ماهی یکبار برای کل خانواده اش بستنی سنتی با فالوده میگیرد! کسی که ندارد نمیخرد. نمیخورد!

کسی که ندارد، شاید یک روز درمیان غذا بخورد، شاید تمام مسیر ها را پیاده گز کند اما ماهی یکبار برای خانواده اش بستنی سنتی با فالوده بخرد میدانی چرا؟

چون او میداند خوشبختی آرامش همراه با لذت است. حتی ماهی یکبار

نمیشود چون فقیر است از او بخواهی فقط برای زنده ماندنش تلاش کند!

این ته بی انصافیست

این نگرش نوعی ظلم است

آدمها در هرشرایط و مکانی که باشند میتوانند طعم خوشبختی را بچشند وبرایش تلاش کنند چون امید زندگی رسیدن به همین خوشبختی هاست تا تکرار شود!

 

بقیه فقر چیست در ادامه مطلب .


الهه فاخته

 

برای رومینا اشرفی دختر زیبای ایران زمین

 

 

او یک دختر است

با تمام نازها و مهرطلبی هایش

برایش پدر خوبی باش

او را غرق در محبت خود کن تا محبت را از غریبه ها طلب نکند.

 

مگر زیر هجده سال بدون اجازه پدر میتواند ازکشور خارج شود؟

مگر زیر هجده سال برای هرکاری رضایتنامه از ولی نمیخواهد؟

مگر مغز انسان در 22 سالگی کامل نمیشود آن هم قسمت منطقش؟!

پس چرا حرف ازدواج میشود عددها را جابه جا میکنید؟

 

مگر دخترها، وسیله اند که به اندازه نیاز مردان کم یا زیاد شود سن ازدواجشان؟! افسوس بر پدر ومادری که بخواهد برای پسرش دختر زیر هجده سال بگیرد یا بخواهد دختر زیرهجده سال خود را شوهر دهد که ازبار مسوولیتش شانه خالی کند واسمش را بگذارد رسم!

 

 

بقیه متن رومینا اشرفی دختر زیبا را در ادامه مطلب بخوانید 


الهه فاخته

مراقب رومینا هایمان باشیم ! پدر و مادر عزیز بخوان

 

دلنوشته ای که برای رومینا اشرافی دختر مظلوم 13- 14 ساله نوشتم  در ( پست شماره 413 )با استقبال خوبی روبه رو شده است در لینک تصمیم گرفتم در این متن کمی با شما عزیزانم گفتگو کنم !

سیزده چهارده سالگی یک دختر , سخت ترین بحران زندگی اش است ! بعضی ها آن را آرام میگذرانند و بعضی ها طوفانی ! 

این سن برای یک دختر با نوسانات بسیاری همراه است . 

در مقاله شماره 425   تحت عنوان خوشبختی با ذات زن و مرد ! و همچنین در مقاله شماره 410  ( با عنوان خوشبختی چیست و خوشبخت کیست ) به این نکته اشاره کرده بودم که ن فطرتی آرام دارند و این یعنی یک زن اولین چیزی که به دنبالش می گردد و ذاتا میخواهد آن را داشته باشد آرامش است , زنی که بدون آرامش بخواهد به لذت برسد دچار بحرانهای روحی و بیماری های روحی و افسردگی میشود . این مثال را در اطرافیان خودتان می بینید .


الهه فاخته

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

برگزار کننده تورهای زمینی فروشگاه اینترنتی آنلاین بلاگ و روزمره ها net3arabi قیمت انواع لاستیک ران فلت safar آموزش دوچرخه سواری Beam طراحی سایت ارزان و سئو شده دانلود فایل های کمیاب