گوشه ای از زمان کنج من است
تو نمی دانی من چه می دانم!
در وجودم موسیقیست
و فرو می ریزد گاهی از سستی پل
ذرات وجودم
گاهی جای دستیست که به دلگرمی آن
می زنم لبخند
گاهی می لرزد اشک
آری گاهی نیست
می ترسم که خیال
بشود رویای صادقانه زندگی ام .
عاشقانه های کتاب شعرواره های سپید من
متن آرزو کردن از خداوند در آستانه سی سالگی
دلنوشته سی سالگی به قلم بانو الهه فاخته
داستان دختر گم شده در کوچه های شهر