شاید صلاح کار خداست , بیتابم
نشسته ام و چرا چرا میپرسم !
باید که فکر کنم درست است همه چیز
شاید که حکمت اوست , کارم
شاید که فرو بریزد این بیتابی !
یادش بخیر کرشمه او که با آه است
یک ناز از دل و یک تیر از کمان بی رحمش
فاصله من تا حکمت حق کجاست تا به کجا !
این کجا و آن کجا و حرف ناگفته کجاست ؟!
نگو که بخواب در این بیتابی
که فاخته اگر بخوابد گناه کار است
به حکمت حق , چشم فرو نمیبندم
شاید
راه باز شود ببیند ز چشم بیدارم
فاخته , گناه تو از ندانستن حکمت اوست
چه بیتاب می ماند دل گنه کارم
کسی که مسیرش به حکمت اوست
تا آخرت به بیتابی , گرفتار است
عاشقانه های کتاب شعرواره های سپید من
متن آرزو کردن از خداوند در آستانه سی سالگی
دلنوشته سی سالگی به قلم بانو الهه فاخته
داستان دختر گم شده در کوچه های شهر