می گوید نماز میخوانی یا خیر!
می گویم نماز چیست؟
می گوید حرف با خدا
میگویم خدا کیست؟
می گوید تنها کس ماست
می گویم چرا میپرسی با همه کسم حرف میزنم یا خیر؟
سکوت می کند
می روم و فکر می کنم به چند نفر باید بگویم :
آخر بتو چه ربطی دارد با همه کسم حرف میزنم یا خیر!
امان از حرفی که نسنجیده گفته شود.
عاشقانه های کتاب شعرواره های سپید من
متن آرزو کردن از خداوند در آستانه سی سالگی
دلنوشته سی سالگی به قلم بانو الهه فاخته
داستان دختر گم شده در کوچه های شهر