چشمهایم را دستهای خاطره می گیرد

تا نبینم یک گل , چگونه زیر پای عابری خشک میشود

دریغ از اینکه وقتی چشمهایم را گرفت

در گذشته , خاطره ای زنده شد

قلبی زیر پای مردی می میرد

 

خاطره , دستهایت را از چشمانم بردار

من سالهاست که درد میکشم .

 

 

  • الهه فاخته 
  • کتاب شعرواره های سپید من 
  • شعر شماره 9

سایت رسمی الهه فاخته خاطره ,  ,چشمهایم ,الهه ,گیرد ,پای ,چشمهایم را ,زیر پای ,خاطره می ,می گیرد ,درد میکشممنبع

عاشقانه های کتاب شعرواره های سپید من

متن آرزو کردن از خداوند در آستانه سی سالگی

دلنوشته سی سالگی به قلم بانو الهه فاخته

داستان دختر گم شده در کوچه های شهر

پدرم دیگر نیست

شعر بی قراری از کتاب وشاید عشق 1

شعر فریاد بی پاسخ از کتاب صدای حق مقدمه

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

هر چی بخوای هست فرد مطلب آسان رایگان بهرام گذار tangehraz Bia2sari گل سنگ ! جم و روبات رایگان ! کابینت کلاسیک برای تو