طوقی با چشمهای شیرینش نگاه می کند , پر می زند و روی شاخه سبز درختی می نشیند .
درگلستان , آدمی تنهاست . ماه می تابد ,انتظار می کشد . انتظار . انتظار .
انگار جامی از ناکامی نوشیده است اما هنوز امید دارد . که یارش می آید .
منتظر است . منتظر.
عاشقانه های کتاب شعرواره های سپید من
متن آرزو کردن از خداوند در آستانه سی سالگی
دلنوشته سی سالگی به قلم بانو الهه فاخته
داستان دختر گم شده در کوچه های شهر