خیال های پریشانم
اسیرم کرده در کنج اتاقم
قفس گشته , در و دیوار خانه
چو فاخته بی زبانم
خیالی از غبار غم
خیالی از اندوه و پریشانی
اسیر غم شدم در اتاق ساکت و خالی!
زبان شیرین و سیمین بر !
بیا راهی نشانم ده
که از هجر تو
من
اسیر غم شدم آری
خیال های پریشانی که دوست دارند
غبارهای اتاق ساکت من را !
عاشقانه های کتاب شعرواره های سپید من
متن آرزو کردن از خداوند در آستانه سی سالگی
دلنوشته سی سالگی به قلم بانو الهه فاخته
داستان دختر گم شده در کوچه های شهر