بیچاره فاخته !
گاهی به تیر شکار, می افتد از پای
میشود خوراکی خوش طعم
گاهی به صید شکار,می شود اسیر قفس !
همدم اجباری شکارچی تنها یا پر غم ؟!
فاخته خود در پی عشق است , اسیرش نکنید
این که می گوید : کوکو به جستجوی چیزیست
فاخته اسیر دست انسان نیست !
نگاه کن شیرینی چشمانش را
دلت می آید به فکر شکارش باشی؟
کوکو آن که م یفهمد فاخته اسیر نباید باشد !
حتی اسیر غم و رنج .
عاشقانه های کتاب شعرواره های سپید من
متن آرزو کردن از خداوند در آستانه سی سالگی
دلنوشته سی سالگی به قلم بانو الهه فاخته
داستان دختر گم شده در کوچه های شهر