به شانه ام زدی , گفتی کمی تامل کن
که قطره قطره باران نشانه کَرَم است
به باد گفتی تکان دهد شاخه آن درخت بلند
اکنون به ساز تو می رقصند
برگ های خشک درخت
معجزه از آسمان به زمین رسید و آدم ها
بدون سپاس , گلایه از گِل و آب می کردند
شرم می کنم از نم کنشناسی آدم
که بزرگشان , می بخشد و آ نها نمیبخشند !
فاخته زیر باران سختی زندگیش مانده است
بدون چتر کمک !
اما با صدای بلند می گویم :
شکر الاه بزرگ , تو عاق لتر از مایی
منطق , عروسک ساخته شده به دست آدمهاست !
من با صدای دلم . سپاس می گویم
که احساس ورای عروسک آد مهاست
هرکه دم از منطق زد و نظرش را گفت
در دلم, به او خندیدم که منطقش بسته دست و پایش را
با زبان دلم صدا می زنم : الله
از چشم آدم بد محو م یشوم ,
میببیند و زیر لب گوید : "و بسم الله" !
من می خندم که چه قدر با خدا غریبه شدند
اما هر کجا به نفعشان بشود گویند : او با ماست !
یقین دارم که میبخشی به من سال های رنج و عذاب
تا باز شود چشم نابینا ,
در محضر تو قلم بردارم
بنویسم حسی از توصیف با تو بودن را
فاخته آوازش زیباست ,
چون از ته دل میخواند , شعر غم زیباست ؟
فاخته تحمل کن
بعد باران
رنگین کمان .
زیباست !
عاشقانه های کتاب شعرواره های سپید من
متن آرزو کردن از خداوند در آستانه سی سالگی
دلنوشته سی سالگی به قلم بانو الهه فاخته
داستان دختر گم شده در کوچه های شهر