تو سجاده به دوش میرفتی 

کنایه می زدی که من از خدا دورم

ندیده ای که چرا چشم غم دارم ؟

تو از بهر خدای خودت, طعنه زدی

اما

خدای تو , خود توست .

خود مغرورت !

تو زهد فروشی و کاسب

خریدار .

زیاد

من نخریدم دروغ تو را که اینچنین شده ام

شکسته در دل خود در ماورای ذهن غمگینم

تو , دل فروخته ای

گمان می کنی که دل دادی ؟

دروغ گویی عزیز دلم

 

  • 1394/6/30
  • شاعر الهه فاخته 
  • کتاب شعر فاخته
  • شعرنو شماره 1

*شاید این هم راهیست که باید طی شود *


سایت رسمی الهه فاخته تو ,دل ,؟ ,الهه ,خدای ,شعر ,به دوش ,تو سجاده ,سجاده به ,؟ دروغ ,دروغ گوییمنبع

عاشقانه های کتاب شعرواره های سپید من

متن آرزو کردن از خداوند در آستانه سی سالگی

دلنوشته سی سالگی به قلم بانو الهه فاخته

داستان دختر گم شده در کوچه های شهر

پدرم دیگر نیست

شعر بی قراری از کتاب وشاید عشق 1

شعر فریاد بی پاسخ از کتاب صدای حق مقدمه

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

سبزیجات معطر کوهی پسیو شبکه سفارش پوستر دیواری در تهران فروشگاه خرید اینترنتی degreasers طراحی دکوراسیون اداری www.generalcooltrade.com ارزان کده سفارش برش لیزر آلومینیوم حرفه ای Timothyu5heoel Local