یک زغال . بیصدا,زیرخاک
درد میکشد , درد
تاریک و سیاه است
اما عاقبت, روسیاه زشت سختی دیده
گوهر است, گوهری نایاب
بشنو این پند را
سختی دوران , تو را گوهر کند
حالا ببین . حرف این پیر خانه ویرانه را .
مثل دریا پر طلاطم
مثل طوفان , پرهیاهو
مثل انگشت زمان , روی اندام قشنگ زندگی
باید شروع کرد,زندگی را
هر چند تازه تازه با تولد
معجزه یعنی همین
باورش کن .
باوری را که برایت عشق آورد.
عاشقانه های کتاب شعرواره های سپید من
متن آرزو کردن از خداوند در آستانه سی سالگی
دلنوشته سی سالگی به قلم بانو الهه فاخته
داستان دختر گم شده در کوچه های شهر