شعر زیبایی درباره اینکه چی میشه دل میشکنه
کتاب شعر جونی جونی یار جونی
شاعر الهه فاخته
گاهی وقتا دلتو بگیر تو دستات
نذاز آدما بفهمن که چه قد خالیه دستات
که بفهمن چیزی نداری بپوشونی دلتو
یهو به خودت میای . می بینی تیکه تیکه قلبتو بر می دارن
و تو دستات می مونه یه ه خون
می شینی تیکه های قلبتو از رو زمین جدا کنی
می بینی خیلی زیاده تیکه هاش
اگه همه تیکه هاش رو هم بچسبونی
مثل روز اول نمی شه
این دل دیگه دل نمی شه
شایدم واسه اینه
بعضیا دولا می شن
تیکه های قلبشونو بر دارن
می بینن یه تیکه نیست
شایدم خسته می شن
شایدم می دونن دلشون دل نمی شه
می رن یه سنگ شبیه دل بر می دارن می زارن جای دلشون
بعد یه مدت یادشون می ره . جای سنگ یه روزی یه دل بود!
می زنن چند تا دل رو می شن
راستی, آخر قصه چی میشه ؟
شاعر الهه فاخته
عاشقانه های کتاب شعرواره های سپید من
متن آرزو کردن از خداوند در آستانه سی سالگی
دلنوشته سی سالگی به قلم بانو الهه فاخته
داستان دختر گم شده در کوچه های شهر