شعر نو دروغ و لایق عشق خدا
کتاب شعر صدای حق
شاعر الهه فاخته
1390/11/05
کسی گفت: معرفت شیره جان است
کسی گفت :
من در این بهبهه شهر شلوغ
دل به این تیکه قلبی دادم
که پر از معرفت است
که پر از عشق و وفاست
نه به این شعر که دستم خالیست
نه به طغیان دروغ
دل به دلدار زدم
بسته شدم در وادی دور
وادی دور کجاست!
من آکنده شدم از این خشم بزرگ
و فروخوردم دردی چه بزرگ!
وادی دور به خاکیست که هر ذره آن
رنگ زیبای تن یار شده ست
وادی دور همان شهر بزرگیست که معشوقه من
لب به لبخند گشود
از دوری او خسته شدم
از بی باوری پنجره ها خسته شدم
تا به کی سردی فصل ؟
حرف ناپاک لب پنجره هاست؟!
عاشقانه های کتاب شعرواره های سپید من
متن آرزو کردن از خداوند در آستانه سی سالگی
دلنوشته سی سالگی به قلم بانو الهه فاخته
داستان دختر گم شده در کوچه های شهر