شعر سپید شماره 43
دفتر شعر 1394
شاعر الهه فاخته
1394/03/14
چه غریب !
اسبها .شیهه ن, میرقصند
گلها با دست نسیم میخندند
و من روی تکه ای سنگ .
آرام میخندم
کسی از خنده من آگاه نیست
و صدایم که گرفت از بغضی مرموز !
دلم گاهی شاپرک میخواهد که به دورم پر بزند
من از ته دل میخندم با چشم
آرام , ساکت , خاموش
دور از چشم همه !
انگار در خوابم خواب میبینم
خواب یک خنده سبز
که کسی از ناز ریختن چشمان سیاهم , بیخبر است !
بقیه شعر را در ادامه مطلب بخوانید عزیزانم .
عاشقانه های کتاب شعرواره های سپید من
متن آرزو کردن از خداوند در آستانه سی سالگی
دلنوشته سی سالگی به قلم بانو الهه فاخته
داستان دختر گم شده در کوچه های شهر