شعر سپید شماره 39
دفتر شعر 1394
شاعر الهه فاخته
1394/02/13
چون ذره های خاک شنی در ساعت شنی
فقط . میدوم
تمام که میشود شروعی دوباره !
گاهی فکر می کنم زمان هستم
ساده , بی ریا , یکنواخت !
بدون غلط املایی
از اول تا آخر , از آخر تا اول
میچرخم , می چرخم و در پی این چرخیدن
تغییر میکند جسم فرسوده
میشود خاک !
رنگ میبازد آسمان آبی و من در عجبم !
چرا بجای بهتر, بدتر شد ؟
چه تکرار آشکاری بین من و ساعت شنی ست
چقدر زندگی ساده تر می بود اگر
هر کدام از ما
یک ساعت شنی . داشتیم !
شاعر الهه فاخته
عاشقانه های کتاب شعرواره های سپید من
متن آرزو کردن از خداوند در آستانه سی سالگی
دلنوشته سی سالگی به قلم بانو الهه فاخته
داستان دختر گم شده در کوچه های شهر