شعر سپید آرزو شماره 27
دفتر شعر 1394
شاعر الهه فاخته
1394/01/31
سلام, ستاره صبح دم سلام !
چه خبر ؟ حالت خوب است ؟
( پنجره را باز کرده ام . تا کمر خم شده ام )
سلام, ابر بهاری !
چه خبر , حالت خوبست ؟
پری دیدم شبیه بال قاصدک
گفتم : “ ای کاش قاصدک بودی ,
قاصد خوش خبر بودی !”
روی بام همسایه , فاخته ای با سوز خواند
گفتم خبر از فاخته می گیرم
کسی صدای مرا میشنود ؟!
که چو دیوانگان سلام میدهم به همه . !
چه کنم , بی کسیست !
من, سلام به زیبایی خدا میدهم هر صبح . جرم است ؟
ستاره چشمک ن میخندد, میخندم
باور کن صبح شده است
اما من در رویای سرد دیشب, ماندم
پلکهایم سبک نشده اند. به دنبال یک نوید می گردم
که خوش کنم دل خود را !
به دنبال نشانه ای که بگیرد آرام, دل بیقرارم هر دم
دلم می خواهد بروم از این شهر شلوغ
بروم جایی پر درخت . پر آب,و پر از فاخته های هوشیار !
بزنم سازی گاهی
بزنم فریادی
با صدای بلند گریه کنم
و نترسم از هیس گفتنهای زن همسایه !
دلم کمی معرفت می خواهد
که در دستان سبز درخت, میجویم
تا دلسرد نشوم از جستن
من از شلوغی شهر, دل سیرم د لخونم
دلم , سادگی خاک میخواهد
و صدای خروس, صبح گاه
صدای کرنش اسب و صدای باد, بین برگ ها
شب هنگام دلم سادگی میخواهد
نه از اندوه, بل ازتب گل
آهسته بخوانم با سوز , خسته ام از خستگی پر تکرار !
خسته ام از تخت
از گل های مصنوعی گلدان سبز
. بقیه شعر به همراه پاسخ در ادامه مطلب .
عاشقانه های کتاب شعرواره های سپید من
متن آرزو کردن از خداوند در آستانه سی سالگی
دلنوشته سی سالگی به قلم بانو الهه فاخته
داستان دختر گم شده در کوچه های شهر