امروز 21 فروردین ماه است اما در تهران برف میبارد .
البته اینجایی که من هستم دقیقا وسط شهر تهران است و فقط باران می بارد شاید هم دانه های برف بسیار ریز باشند من هنوز دستم را از پنجره بیرون نبرده ام .
فقط کمی پنجره را باز کرده ام . تا باد مهربانیش را به گلهایم تمام کند .
باد که بی حوصله باشد , به هر چه که سر راهش بیاید سیلی می زند اما بسیار مهربان است حالش که خوب باشد همه را می بوسد و نوازش می کند . و الان بهار است فصلیست که حال باد خوب است!
و امروز از همان بهارهاییست که مدام ميبارد و رنگ خود را , بوی خود را از بین درزهای پنجره به داخل خانه ها میپراکاند
نمی دانم خوشحال باشم یا ناراحت !
خوشحال از اینکه امسال با کلی نعمت و مهربانی خداوند شروع شده است
و ناراحتی از اینکه برف برای زمستان است و تا زمانیکه هوا سرد باشد این ویروس کرونای راحت طلب از دیار من نميرود !
عاشقانه های کتاب شعرواره های سپید من
متن آرزو کردن از خداوند در آستانه سی سالگی
دلنوشته سی سالگی به قلم بانو الهه فاخته
داستان دختر گم شده در کوچه های شهر