آشنای غریب , دلنوشته ای زیبا 

 

صدای پای آشنا می آید

آشنایی چه غریب

در ظلمت تاریکی شبهای تنهایی من !

آشنایی ظاهرا غریب ، غریب چون بوی دیار غریبی از سمت او می آید .

آه ، ای آشنای ناشناس

تو را می بینم ، هر لحظه بویت می کنم هر لحظه در شمار ثانیه در کنارم هستی و تبسم تو را می بینم .

 ای آشنا! انگار سالهای زیادیست که تو را میشناسم و با تو زندگی کرده ام .

یکبار هم از دیدن چهره زیبای تو خسته نمی شوم . هر لحظه در یادم بمان ، شاید معجزه در همین لحظه ها بیاید ، قلبم به شدت می تپد، هر جا که هستی ، ای آشنا دوستت دارم .

  • نویسنده الهه فاخته
  • کتاب عاشقانه هایی ازجنس همدردی
  • آشنای غریب دوستت دارم 
آشنای غریب دلنوشته ای دیگر در ادامه .

 

 


الهه فاخته غریب ,، ,تو ,آشنای ,ای ,لحظه ,آشنای غریب ,هر لحظه ,تو را ,دلنوشته ای ,را میمنبع

عاشقانه های کتاب شعرواره های سپید من

متن آرزو کردن از خداوند در آستانه سی سالگی

دلنوشته سی سالگی به قلم بانو الهه فاخته

داستان دختر گم شده در کوچه های شهر

پدرم دیگر نیست

شعر بی قراری از کتاب وشاید عشق 1

شعر فریاد بی پاسخ از کتاب صدای حق مقدمه

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

موسسه فرهنگی قرآنی طاها اشپزی شب تدریس خصوصی وبلاگ وکیل فروش ترازو آنلاین درمان بیماری های مردان tajhizatazmayeshgahi ترک موزیک : سایت دانلود آهنگ های فارسی ایرانی به زبان ترکیه دستمزد نقاش ساختمان