از مقابل آینه می گذرم .
مینشینم تا صفحه ای سفید را باز کنم و در آن خاطره ای را بنویسم .
هیچ فکر نمی آید به ذهنم . و لحظات پر تکرار یکی پس هم می گذرد .
دختری کابلی پیامی به من می دهد .
بقیه دختر کابلی در ادامه مطلب
عاشقانه های کتاب شعرواره های سپید من
متن آرزو کردن از خداوند در آستانه سی سالگی
دلنوشته سی سالگی به قلم بانو الهه فاخته
داستان دختر گم شده در کوچه های شهر