آن قدر دوستت دارم که نمیتوانم بگویم نفسم امده است
آخر مجنون هم که باشی یک روز نفست در سینه قفل میشود
هیهات که نمیدانی چه میکشم در سفری که قرار بود زودتر از موعد بیایی
عاشقانه ای برای تو
امشب دلم چه قدر هوای آغوشت را کرده است
لباس گرم بپوش
بقیه عاشقانه ای برای تو در ادامه
عاشقانه های کتاب شعرواره های سپید من
متن آرزو کردن از خداوند در آستانه سی سالگی
دلنوشته سی سالگی به قلم بانو الهه فاخته
داستان دختر گم شده در کوچه های شهر